loading...
سلطان نصیر

نگاره ای بر روی مهر استوانه ای در 2300 قبل از میلاد  مربوط به تمدن اکد.

 

ادامه...👇

 

هرچند که حیوان مورد نظر به احتمال زیاد در این نگاره خرگوش نیست بلکه بیشتر به چهارپای سم داری شبیه است که نشسته است. 

اما نوع نشستن حیوان بسیار به صورت فلکی ارنب (خرگوش) شباهت دارد. و نزدیکی وی در آسمان شب به صورت فلکی شکارچی (نینورتا) و سگ بزرگ باعث می شود که وی را همان صورت فلکی ارنب بدانیم. منتهی شاید بعضی از تمدن ها این صورت فلکی را خرگوش و مردمان میان رودان چهارپایی سم دار می دیده اند. 

در پشت انکی وزیر دوچهرهٔ وی اوسمو قرار دارد. محتملاً اوسمو بخشی از صورت فلکی شاه تخته است و انکی صورت فلکی کشتیدم و بخش کوچکی از شاه تخته است که تا صورت فلکی نهر قامت وی کشیده شده است و صورت فلکی نهر در دو سوی شانه انکی قرار دارد. 

در قسمت بالا و نهری که از شانه راست انکی جاری است پرنده ای قرار دارد که محتملاً با صورت فلکی سیمرغ و یا قیطس ارتباط دارد. 

 

@soltannasir

تصویر صورت فلکی جبار (شکارچی) و  تطبیق شکلی آن با ایزد نینورتا که ایزد شکارچی در تمدن های میان رودان است و با صورت فلکی جبار (شکارچی) مرتبط است. 

پشت سر نینورتا سگی قرار دارد که همان صورت فلکی کلب اکبر یا سگ بزرگ شکارچی در آسمان شب است.

در نگاره یونانی صورت فلکی شکارچی گویی چماقی در دستان شکارچی قرار دارد. اما در نگاره میان رودانی این صورت فلکی، دست و چماق شکارچی کلاه و سر و گردن شکارچی را تشکیل می دهند. و به جای سپری که در دست نگاره یونانی شکارچی قرار دارد. در دست وی کمانی قرار دارد. 

 

@soltannasir

نگاره ای بر روی مهر استوانه ای در 2300 قبل از میلاد مربوط به یک کاتب به نام Adda متعلق به تمدن اکدیان

 

در سمت چپ تصویر سگی را مشاهده می نمایید که صورت فلکی کلب اکبر یا سگ شکارچی است. در جلوی سگ ایزد نینورتا را با کمانی در دست مشاهده می نمایید که رب النوع صورت فلکی شکارچی یا جبار است. در وسط تصویر سکویی را مشاهده می نمایید که احتمالاً صورت فلکی است که امروزه ما آن را با نام شراع یا بادبان vela می شناسیم. بر روی این سکو ما ایزدبانویی را مشاهده می نماییم که به احتمال بسیار زیاد اینانا است که صورت کوکب زهره در نزد سومریان و اکدیان است. در پایین سکو ایزدی را مشاهده می نماییم که تنها بالاتنه وی پیدا است. آنهایی که با رصد آسمان شب مأنوس می باشند می دانند گاه یک صورت فلکی تنها نیمه بالاییش قابل رصد می باشد. و محتملاً این ایزد نیز نیمه پایینش در پایین خط افق قرار دارد. در سمت راست تصویر ما انکی را مشاهده می نماییم. که در پایین پای وی حیوانی قرار دارد. حیوان به احتمال قوی همان صورت فلکی ارنب (خرگوش) در اساطیر یونانی است که از دست شکارچی می گریزد.

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

تصویر صورت فلکی عوا (گاوران) در کنار صورت فلکی بنات النعش، عده ای از محققین بنات النعش را هفتورنگ می دانند. و عده ای دیگر هفت کوکب صورت فلکی عوا را هفتورنگ می دانند.

اگر دقت نمایید بنات النعش از هفت کوکب تشکیل شده است. اما صورت فلکی عوا هنگامی می تواند هفتورنگ باشد که ما شش کوکبی که با رنگ صورتی نشان دار شده اند را در کنار کوکب رنگ سبز که درون این شکل بادبادکی قرار دارد در شمار آوریم. 

 

ادامه...👇

 

{ گفته شده است که ستاره هفتورنگ را بیور هزار ستارگان پاسبانی روان افتاده در دوزخ است و در پرتو و بر آن ستارگان، دیوان هر زمان و پیوسته روان را پادافراه کردن نتوانند. همچنین 👈سگ از ناحیه هفتورنگ به زمین آمده است. (به ارتباط خاص صورت فلکی عوا با سگ ها دقت نمایید) 

مهره ها نیز نیروی خودشان را از هفتورنگ می گیرند. در هنگام قربانی کردن گوسپند، گرده از آن هفتورنگ است. این ستاره چنان مقدس است که به همراه سه سپاهبد دیگر یعنی ونند، سدویس و تیشتر، جزء ایزدان به شمار می روند. طبق زند بهمن یسن یکی از نشانه های ظهور بهرام ورجاوند این است که هفتورنگ جای بهلد و به سوی خراسان بگردد. }(کتاب فرهنگ اساطیر پهلوی ص 446)

 

@soltannasir

تصویر صورت فلکی عوا (گاوران) و ستاره معروف آن سماک رامح که به انگلیسی آنرا Arcturus می نامند. سماک رامح نگهبان شمال و زوبین دار نیز نامیده می شود. عده ای از محققین هفتورنگ را در نجوم و اساطیر ایرانی را جزئی از صورت فلکی عوا می دانند و عده ای دیگر هفتورنگ را همان هفت کوکب بنات النعش می دانند.

 

{هفتورنگ: به معنی «دارای هفت نشان»، بنات النعش یا دب اکبر است که در فارسی به معنای «هفت تخت» است. در ادبیات پهلوی او سپاهبد شمال به شمار می آمده و از اباختران، 👈اورمزد (مشتری) دشمن او بوده است. احتمالاً همان 👈سماک رامح است. به قول زمخشری در مقدمهٔ الادب، این ستاره را در فارسی «هفت برادر» گویند. طبق مینوی خرد این ستاره 99999 فروهر مقدسان بر در و گذر دوزخ گمارده شده است برای باز داشتن 99999 دیو و دروج و پری و جادوگری که در مخالفت با سپهر و اخترانند و حرکتش پیرامون دوزخ است. کار اساسی اش این است که دوازده خانه بروج را در اختیار دارد و آن دوازده برج هم به یاری هفتورنگ حرکت می کنند و هر اختری چون به البرز (معادل کوه قاف) داخل شود، پشت به هفتورنگ دارد و پناه از هفتورنگ خواهد. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

تصویر انلیل، که در نظر ساکنان میان رودان رب النوع صورت فلکی عوا یا گاوران و چوپان می بوده است؛ با کلنگی در دست چپ و نیزه و حلقه قدرت در دست راست.

 

1: به کلاه خاص وی و شباهتش با دستار تصویر صورت فلکی عوا از کتاب صورالکواکب توجه نمایید. 

 

2: کلنگ موجود در دست چپ انلیل همان داسی است که یونانیان برای این صورت فلکی متصور بوده اند. 

 

3: نیزه و حلقه قدرت موجود در دست راست انلیل را می توان با عصای صورت فلکی عوا در بعضی نگاره های اسلامی و یونانی این صورت فلکی یکی دانست.

 

 

@soltannasir

 

تصویری از صورت فلکی عوا (گاوران) چوپان. 

 به مکان ستاره سماک رامح یا زوبین دار (نگهبان شمال) در تصویر دقت نمایید. 

 

ادامه...👇

 

{ راهی غلط رفته اند، زیرا عوا بر سینهٔ عذرا و بال آن واقع است». (ترجمه آثارالباقیه ص 408) 

قطب الدین شیرازی گوید: کوکب عوا بیست و دو است، چهار در قدر سوم و چهارم و نه در قدر پنجم و (بقیه در اقدار پایین تر) و در خارج صورت عوا کوکبیست که او سماک رامح خوانند (درة التاج ح 137/1) برخی شکل عوا را به صورت عدد 👈هفت تصور کرده گویند هر ضلع آن مانند نیزه ایست و بعضی گویند به شکل الف است در خط کوفی. (عقول عشره/16_17) 

فارسی کهن عوا «مشاه» در سغدی «فستشت» و به خوارزمی «فست» به قلم آمده (گاهشماری/205 به نقل از آثار الباقیه) و به هندی «هستا» گفته اند (کنزالحسینی /211) نام «متراک» نیز فارسی عوا گفته شده است. (رک: متراک) 

نام عوا در شعر فارسی با یک باور کهن که سگها در شب های مقمر عوعو می کنند و یا اینکه عوا خود همچون سگی است که به دنبال شیر عوعو می کند آمیخته است.}

(برگرفته از کتاب فرهنگ اصطلاحات نجومی دکتر ابوالفضل مصفّی مدخل عوّا صفحات 532 الی 534)

 

@soltannasir

تصویر دیگری از صورت فلکی عوا (گاوران) 
ادامه...👇
{ستارهٔ پنجم عوا به طرف شمال مایل است و ازین میل زاویه یی پیدا شده که آنرا زاویة العوا گفته اند. عوا در ضروب و امثال عربی نیز راه یافته است. از آنجمله گویند ان العوای کلاب تعوی خلاف الاسد که اشاره به موقع عوا در آسمان و نیز کنایه از ترس و بی شرمی است. و گویند بدان جهت عوا گفته اند که دنباله رو شیر (صورت اسد) است و نیز گفته اند عویت الشیٔ ای عطفته. و عوی البرد، به سبب آنکه با طلوع عوا هوا میل به سردی می کند (شرح بیست باب) عوا را صناج و نقار هم گفته اند. (رک: صناج) 
استاد ابوریحان گوید: «چهار ستاره اند از شمال به سوی جنوب رفته و به آخر پیچش دارند چون صورت حرف لام و به زیر و زبر عذرا (سنبله) اند و تازیان گویند سگانند و از پس شیر بانگ همی کنند. (التفهیم /110)
لیکن در آثارالباقیه گفته است: «و بدین جهت این ستارگان را عوا گفته اند چنانکه زجاج گفته «عویت الشی اذا عطفته» و زجاج میگوید کسی را جز خود نمیشناسم که این کلمه را چنین تفسیر و معنی کرده باشد و آنانکه در وجه تسمیه عوا گفته اند که به منزله سگانی است که بدنبال شیر میروند و عوعو میکنند.}
ادامه...👇
@soltannasir

تصویر صورت فلکی عوا (گاوران) به نقل از کتاب صورالکواکب.

به شباهت دستار صورت فلکی عوا با کلاه انلیل در اساطیر سومری و اکدی توجه نمایید.

{عوا_ Arectophylax فر Booter (فر)، صورت شمالی با بعد 14 ساعت و 30 دقیقه شمالی 30 درجه. در نجوم قدیم، عوا منزل سیزدهم ماه است و دارای 👈 54 کوکب می باشد.

عوا در اطلس های نجومی، همچون صورت مردی است که عصایی بر دست گرفته است. موقع عوا بین اکلیل شمالی (فکه) و بنات النعش کبری است ستاره گانی که بر بازو و کتف و عصا و سر عوا قرار دارند عرب ضباع و آنها که بر دست چپ و بازو و اطراف این دست دیده می شوند. 👈اولاد الضباع نام داده است. (خواننده عزیز توجه نماید که با توجه به سامی بودن اعراب و اینکه اسطوره شناسی اعراب از آسمان شب ممکن است در بعضی موارد متأثر از تمدن های سامی میان رودان باشد، این احتمال است که ستاره هایی که اعراب آنان را با نام اولاد الضباع می شناختند بعضی از فرزندان انلیل باشند. ) در خارج از عوا کواکب روشنی است از قدر اول بنام سماک رامح که بین دو ران عوا قرار دارد و او را حارس السماک هم گفته اند چه همواره در آسمان دیده می شود. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

نویسنده مقالات کانال تلگرام سلطان نصیر بازدید : 104 پنجشنبه 08 فروردین 1398 نظرات (0)

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 279}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ? 38} 

 

      {احادیث ذوالقرنین 28}

 

 {نگاهی به اساطیر میان رودان و ارتباط آن با صور فلکی آسمان شب 2} 

 

ادامه...👇

 

نکته 2: به لقب گاو برای ایزد انلیل که می تواند نشان دهندهٔ ارتباطی بین وی و صورت فلکی عوا (گاوران) باشد توجه نمایید. 

 

نکته 3: نکته جالب دیگر ماجرا آنجا است که در تصویری که یونانیان از صورت فلکی عوا (گاوران) کشیده اند. در دست چپ وی سلاحی شبیه داس قرار دارد که می توان آن را کلنگ نیز تصور نمود. در دست راست وی نیز گاه 👈نیزه ای قرار دارد. و در دست راست تصویر این صورت فلکی در کتاب صورالکواکب، عصایی قرار دارد. اما ماجرا زمانی جالب می شود که بدانیم در بعضی نگاره های انلیل در دست چپ وی تبری قرار دارد و در دست راست وی نیزه و حلقه قدرت قرار دارد. و کلاه خاص انلیل در این تصاویر  بی شباهت به دستار صورت فلکی عوا در کتاب صور الکواکب نیست.

 

نکته 4: می دانیم که صورت فلکی عوا (گاوران) با نام چوپان و رمه دار نیز شناخته می شود. و نکته جالب ماجرا اینجا است که انلیل نیز در بعضی الواح چوپان نامیده می شود. به بخشی از ترجمه لوح سرود انلیل که در آن انلیل چوپان نامیده می شود توجه فرمایید : 👇

 

{...[ای] انلیل، شبانی که به او (با چشم التفات) خیره شده ای، که او را فرا خوانده و او را در سرزمین والا مقام ساخته ای، ...، 

او که به هر کجا گام می نهد، سرزمینهای بیگانه را به زانو در می آورد، 

آیین آبریزان را که در همه جا آرامش می بخشد، قربانیها از غنایم فراوان را، که به خزانه آورده است، 

هدایایی را که به حیاطهای با شکوه (معبد) سرازیر کرده است، 

انلیل، 👈شبان شایسته، همیشه در حرکت، 

از 👈چوپان برجسته همه جانداران (پادشاه)، 

پادشاهی خویش را به وجود آورد، 

تاج مقدس را بر سرنهاد...، 

آسمان، (که) او فرمانروای مطلق آن است،  

زمین، (که) او بزرگ روی آن است، ...}(تاریخ تمدن بین النهرین یوسف مجیدزاده جلد دوم صفحه ۲۶۹)

 

نکته 5: اما دلیل دیگر اینهمانی انلیل با صورت فلکی عوا (گاوران) متن انوما الیش (اسطوره آفرینش بابلی) است. در لوح پنجم این اسطوره می خوانیم که ایزد فرومایه مردوخ به تصور کاهنان قدیم، پس از غلبه بر تیامات هنگامی که شبه صورت فلکی ایزدان را در آسمان قرار داد. منازلی را برای انلیل و انکی قرار داد 👈 { (مردوخ) به موازات آن منازلی را برای انلیل و اآ (انکی) برپا داشت. } می دانیم که در علم نجوم ستاره سماک رامح که پرنورترین ستاره صورت فلکی عوا (گاوران) می باشد به نگهبان شمال معروف است. حال اگر انلیل را صورت فلکی عوا بدانیم که ستاره سماک رامح آن نگهبان شمال است. آنگاه محتملاً انکی باید نگهبان جنوب باشد. نگهبان جنوب کدام ستاره است ?! در متن بندهش از اساطیر ایرانی ستاره سدویس نگهبان جنوب است که اکثر محققین آن را با ستاره سهیل یکی دانسته اند. بنابراین اگر انکی نگهبان جنوب باشد که بسیار محتمل است. می دانیم که ستاره سهیل در گذشته جزئی از صورت فلکی سفینه (کشتی) و امروزه جزئی از صورت فلکی شاه تخته می باشد. و این با بعضی نگاره های انکی شباهت هایی دارد. زیرا ما در یکی از نگاره های انکی می بینیم که وی بر روی سکویی ایستاده و از دو سوی شانه های وی دو رود جاری است که درون رود ماهی هایی نیز قرار دارد. به نظر فقیر این دو رود را می توان با صورت فلکی نهر یکسان دانست که در نزدیکی صورت فلکی سفینه (کشتی) قرار دارد. نکته جالب دیگر ماجرا آنجا است که در زیر پای انکی در این نگاره موجودی کوچک قرار دارد که به صورت فلکی ارنب (خرگوش) شباهت دارد. در واقع آنچه که در نزد یونانیان صورت فلکی سفینه (کشتی) بوده و آنان این صورت فلکی را مرتبط با داستان آرگوناتها می دانسته اند در نزد مردمان میان رودان صورت فلکی کشتی و نهر به گونه سکویی بوده که انکی بر روی وی ایستاده است و نهر از دو شانه وی جاری است. 

آب سرشت بودن ستاره سهیل در صورت فلکی سفینه (کشتی) و اینکه این صورت فلکی جزو صور فلکی جنوبی آسمان شب محسوب می شود. دلیلی دیگر بر تطبیق این ستاره و صورت فلکی سفینه با انکی سومری می باشد. زیرا در الواح میان رودان می خوانیم که انکی ایزد آب های زمین است. همچنین می دانیم که ستاره سهیل (نگهبان جنوب) را در مناطق شمالی کشور ایران و به تبعش مناطق شمالی کشور عراق، نمی توان به خوبی رصد کرد و تنها در عرض های جنوبی نزدیک به سواحل خلیج فارس است که این ستاره را می توان به خوبی رصد نمود. بنابراین ستاره سهیل در جغرافیای میان رودان با جنوب این منطقه و خلیج فارس ارتباط معنا دار دارد و نکته جالب ماجرا اینجا است که در الواح میان رودان نیز انکی با سرزمین دیلمون در خلیج فارس ارتباط داشته است. دیلمون را عده ای از محققین با سرزمین بحرین یکی دانسته اند و عده ای دیگر آن را در عمق آب های خلیج فارس می دانند. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

نویسنده مقالات کانال تلگرام سلطان نصیر بازدید : 140 پنجشنبه 08 فروردین 1398 نظرات (0)

تصویر ایوانکا ترامپ دختر یهودی شده دونالد ترامپ رئیس جمهور فعلی ایالات منفصله آمریکا در کنار فرزندان خویش (نوه های ترامپ) در حال آماده کردن شیرینی هامانتاش (המן טאש) یا گوش هامان که معمولاً با تخم خشخاش پر می‌شود و در ایام جشن ضد ایرانی و منحوس پوریم پخته می شود.

 

@soltannasir

نویسنده مقالات کانال تلگرام سلطان نصیر بازدید : 119 پنجشنبه 08 فروردین 1398 نظرات (0)

عزیزان ضمن تبریک ایام تولد حضرت امیرالمومنین علیه السلام

 ان شاالله، ارسالات دروس فردا انجام خواهد شد. بدلیل بعضی بررسی ها و تطبیق ها که با علم نجوم مرتبط بود. تحقیق ارسالات دروس پیش و رو به تاخیر افتاد. 

مطمئنا ارسالات دروس پیش و رو 

و گریز کوتاهی که از داستان ذوالقرنین زدیم و تا سیزدهم فروردین احتمالا ادامه خواهد داشت. راه گشای اسرار بسیاری هم در حیطه معرفت شناسی و اسطوره  و هم در شناخت دشمن (انجمن های مخفی و چگونگی ارتباطشان با موجودات اسطوره ای) خواهد داشت. 

 

ایام پیش و رو ایام عید منحوس پوریم نیز می باشد. ایامی که یهودیان به ادعای خویش در کتاب استر بیش از 77000 ایرانی را در سرزمین اهورایی ایران به قتل رساندند. فارغ از اینکه پذیرفتن واقعه پوریم با چنین ابعادی به دور از عقل سلیم است. و هیچ سندی جز کتاب استر ندارد که آن نیز خالی از اشکال نیست. اما آنچه برای ما مهم است این است که یهودیان مومن این کشتار و جنایت پدران خویش در حق ایرانیان را محترم می شمارند و آن را جشن می گیرند. 

فقیر بالشخصه احتمال اتفاق افتادن واقعه پوریم را محتمل می دانم. اما هیچ گاه وجود آن را با چنین ابعادی نمی پذیرم. 

 

همانگونه که پیشتر گفته شد در این ایام انجمن های مخفی در سرتاسر جهان مراسم های خاص جادوی سیاه آیینی همراه با قربانی انسانی و حیوانی دارند. 

 

با توجه به همزمانی این واقعه (پوریم) با ایام اعتکاف و تولد حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام و از سویی با چهارشنبه سوری _که امروزه تبدیل به چهارشنبه سوزی شده_ و نوروز باستانی، 

همه و همه دست به هم داده که در ایام خاصی به سر ببریم. ایامی که 👈👈👈مسیر مومنان و منتظران واقعی 👉👉👉 را از اهل دنیا جدا می نماید. 

 

کماکان توصیه فقیر به این است که در این ایام حتی المقدور شب ها به بیرون نروید. و به نظر فقیر همان دستورات خاص این ایام که از معصومین نقل شده و در کتبی نظیر اقبال الاعمال و مفاتیح جمع آوری شده برای مومنان کفایت می نماید. و نیاز به دستور خاص ایام پوریم و حنوکا نمی باشد. 

 

دستور خاصی که در این ایام  از استاد علی اطلاق خویش حضرت مولانا زین الدین داشتیم. در شب تولد حضرت 12000 بار ذکر یاعلی بود. 

و در ایام اعتکاف روزی 2000 بار سوره توحید مجموعاً در سه روز 6000 بار 

که فقیر این دستورات را برای افراد غیرسالک توصیه نمی نمایم. 

 

 

@soltannasir

نویسنده مقالات کانال تلگرام سلطان نصیر بازدید : 138 پنجشنبه 08 فروردین 1398 نظرات (0)

 

تصویر خیالی پلیادها 

 

{گذشته از این روایت (که آپولودور آنرا نقل کرده) داستانهای دیگری نیز در این باب رواج داشته، از آنجمله میگویند که بانیان شهری که بعدهاTrezene ، Hyperes، و Anthas  خوانده شد، پسران پوزئیدون و سلائنو دانسته اند. 

چنانکه معروف است روزی که پلیادها با مادر خود، پلیونه، در بئوسی بودند، با orion، شکارچی خطرناک آن حدود روبرو شدند، و اوریون گرفتار عشق آنها شد. اوریون پنج سال تمام در تعقیب آنها بود ولی عاقبت آنها بصورت کبوتر در آمدند. زئوس که از سرنوشت آنها متأثر شده بود، آنها را بشکل ستارگانی درآورد ولی بقول دیگر هنگامی که زئوس، پدر آنها اطلس را بنگاهداری آسمان روی شانه های خود، محکوم کرد، پلیادها از شدت تأثیر تغییر شکل داده 👈صورت ستارگان را بخود گرفتند و بعقیده برخی، پلیادها، با پنج خواهر دیگر خود، یعنی Hyadeها، پس از آنکه برادرشان Hyas بوسیلهٔ ماری کشته شد، به ستارگانی تبدیل شدند. 

هنگام سقوط تروا، الکترا، یکی از پلیادها که سلاطین تروا از نسل او بودند، از شدت نومیدی، از خواهران خود جدا شد و بشکل ستارهٔ دنباله داری در آسمان جای گرفت. }(کتاب فرهنگ اساطیر یونان و رُم صفحات 747 و 748)

اینهم  پلیادها که در اساطیر یونانی ستارگان صورت خوشه پروین می باشند. طرفداران نظریه فرازمینی غربی انواع داستان ها و لاطائلات را در مورد این موجودات بافته اند. 😐

 

@soltannasir

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 277}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ? 36} 

 

       {احادیث ذوالقرنین 26}

 

ادامه...👇

 

با ریختن فرات آسمانی به درون فرات زمینی یا ریختن نیل آسمانی به درون نیل زمینی و ریختن گنگ آسمانی به درون گنگ زمینی، چیزی به حجم آب این رودهای زمینی _در حال حاضر_ اضافه نمی شود. این آب لطیف به آب مادی برکت معنوی می بخشد. اما پاسخ به این سوال که در گذشته که عوالم به یکدیگر نزدیکتر بودند و مرزها باز بوده آیا به حجم آب فرات زمینی اضافه می شده یا خیر? مشکل است! 

عالم اساطیر چنین عالمی است نه آن لاطائلاتی که طرفداران نظریه فرازمینی ها می گویند. ایزدان باستانی اعم از مثبت و منفیشان در تمدن های گوناگون هیچ ارتباطی به وجود داشتن یا نداشتن یوفوها ندارند. و نباید بین دو مبحث یوفولوژی و ایزدان باستانی خلط نمود. اشتباهی که رمان نویسانی چون سیچن و یا فوندینکن و سایرین انجام داده اند. 

متاسفانه ما در مبحث شناخت اسطوره با دو نگاه اساساً اشتباه طرف هستیم. از یک طرف نگاه جامعه دانشگاهی است که اسطوره ها را غیر واقعی می دانند و حداکثر آن را از جنبه روانشناسی و کهن الگوها و... تفسیر می نمایند. فقیر به وضوح چنین نگاهی را در بین بعضی استادان خویش دیده ام. یکی از این استادان جناب پرفسور عبدالمجید ارفعی استاد بزرگ زبان اکدی (بابلی نو) و زبان ایلامی است و دیگری جناب دکتر فریدون جنیدی که اساساً هر دو استاد چندان به اسطوره باور نداشتند. در ادامه ان شاءاللّه هنگامی که جدی ترین گزینه ذوالقرنین بودن قرآن را از اسناد میان رودانی نشان دهیم ملاحظه خواهید نمود که همین نگاه بی باور به جهان ماورا _ چه در ایران و چه در غرب_ چگونه باعث شده مورخین غربی و به تبعش مورخین ایرانی یک اسطوره مهم در الواح میان رودان را نادیده بگیرند و آن را فاقد اعتبار تاریخی بدانند و بیشتر در زمره افسانه ها به حساب بیاورند. آن وقت عده ای جاهل با مدرک phd در داخل کشور می گویند علوم انسانی اسلامی وجود ندارد ?! چرا وجود ندارد ? یک فرد مومن چون ایمان به جهان غیب و ماورا دارد جهان را بگونه ای می بیند که یک شخص غیر مومن نمی بیند. این را می گویم بد نیست اشاره نمایم که نگاه ماده گرا و به اصطلاح علم زده غربی را فقیر در بعضی از مسلمانان و حتی علما نیز مشاهده نموده ام. بدین خاطر از واژه مومن به جای مسلم استفاده نمودم. 

اما اگر در جامعه دانشگاهی ما نگاه تفریطی نسبت به اسطوره وجود دارد. در یوفولوژیست ها عمدتا نگاه افراطی همراه با تحریف بارز متن اسطوره وجود دارد. نگاهی که عمدتا قائل به این است که چندین هزار سال پیش این موجودات اسطوره ای با یوفو به زمین مادی ما پای گذاشته اند و دارای فناوری پیشرفته بوده اند. اینان استادان تحریف هستند در کتب خویش سخنانی می گویند که ابداً در الواح میان رودان چنین لاطائلاتی یافت نمی شود. هر کسی که کتب اسطوره شناسی معتبر و کتب تاریخی معتبر که در آن ترجمه دقیق الواح آمده باشد را خوانده باشد. تحریفات این جماعت را بخوبی در می یابد. 

به نمونه ای از دانش پیشرفته آنوناکی ها توجه فرمایید: 👇

 

{ «آفرینش کلنگ» 

این منظومه متشکل از 108 سطر است. و اگر چه بخش های کوچکی از آن هنوز ناخوانا و نامفهوم باقی مانده است، اما به گونه ای خاص کامل است. منظومه با مقدمه ای طولانی که برای مفاهیم سومری آفرینش و سازمان جهان اهمیت فراوان دارد، آغاز می شود: «خداوند برای تولید آنچه که سودمند بود، خداوند، که تصمیماتش تغییرناپذیر است، انلیل، که دانهٔ «سرزمین» را از خاک می رویاند، تصمیم به جدا کردن آسمان از زمین گرفت، تصمیم به جدا کردن زمین از آسمان گرفت، (2بار آمده) برای رشد مخلوقی که تولید شده بود، در «پیوندگاه آسمان و زمین» (نیپور) ... را گسترش داد. «روز» که برآمد، او 👈کلنگ را به وجود آورد، 😊 او کارگر را معرفی کرد، سرنوشت را رقم زد، همراه با کلنگ و سبد «نیرو» را هدایت کرد، انلیل کلنگ او را تعالی بخشید، کلنگ طلایی او، که سر آن از سنگ لاجورد است، کلنگ خانهٔ او، ...از نقره و طلا، که دندان او گاو یک شاخی است که از دیوار پهناوری بالا می رود. خداوند کلنگ را فرا خواند، سرنوشت آن را رقم زد، کیندو، تاج مقدس را بر سر او نهاد، سر انسان را در قالب نهاد، او (انسان?) در برابر انلیل سرزمینش را می پوشاند، بر مردم سر سیاه خویش (با چشمانی) خیره نگریست، آنوناکی که نزدیک وی ایستاده بودند، آن را (کلنگ را) به عنوان هدیه ای در دستهای آنان نهادند، آنها دل انلیل را با ستایش به دست آوردند، آنها کلنگ را به مردم سر سیاه دادند که نگاه دارند.»

انلیل پس از آنکه کلنگ را آفریده، سرنوشت والای آن را رقم زد، دیگر خدایان مهم به کارآیی و نیروی آن افزودند. منظومه با قطعهٔ بلندی به پایان می رسد که در آن سودمندی کلنگ توصیف شده است. ...}(تاریخ تمدن بین النهرین ج2 ص245)

 

ادامه دارد..

 

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 276}

 

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ? 35} 

       {احادیث ذوالقرنین 25}

 

ادامه...👇

 

در اساطیر ملل گوناگون می خوانیم که رودهای بزرگ منشأ آسمانی دارند. مصریان برای رود نیل منشأیی آسمانی قائل بودند و همانگونه که پیشتر در دروس گفته شد جسد مردگان خویش را بر قایقی می گذاشتند تا به سوی قرارگاه ابدی خویش برود. و در عین حال اعتقاد داشتند که آنوبیس ایزدی با سر سگ، روح مرده را بر قایقی سوار می نماید و در نیل آسمانی به سوی منزلگاه عدالت (جایگاه اُزیریس) هدایت می نماید.

در اساطیر هندی نیز رود بزرگ گنگ منشأیی آسمانی دارد. در اساطیر میان رودان رود فرات منشأ آسمانی دارد. در بعضی روایات نیز منشأ فُرات از بهشت دانسته شده است:👇

 

{باب جنّة الدُّنيا: ضریس کناسی گوید: از امام باقر(علیه السلام) پرسیدم: نظر شما در این باره چیست که مردم می گویند: آب فرات از بهشت بیرون می آید، چگونه چنین است در حالی که آن از مغرب سرچشمه می گیرد و چشمه ها و رودخانه هایی در آن سرازیر می شوند?!

امام باقر(علیه السلام) فرمود: همانا برای خداوند بهشتی است که آن را در 👈مغرب آفریده و آب فرات شما از آن بهشت بیرون می آید، و ارواح مومنان در هر شبانگاه از قبرهای خود بیرون می آیند، از میوه های آن می خورند، در آن بهشت می آسایند، یکدیگر را ملاقات می کنند و همدیگر را می شناسند و چون صبح می شود، حرکت می کنند و در 👈فضای میان آسمان و زمین می باشند، و پرواز کنان به سوی آن بهشت باز می گردند، و چون آفتاب طلوع می کند به قبرهای خود باز می گردند و در فضای بالای قبرها نیز یکدیگر را ملاقات می کنند و همدیگر را می شناسند.

حضرتش فرمود: همانا برای خداوند دوزخی است در مشرق که آن را آفریده تا ارواح کفّار را در آن جای دهد و آن ها در تمام شب از زقّوم آن می خورند، از آب سوزان آن می آشامند، و چون صبح می شود، به سوی بیابانی در یمن به نام «برهوت» که حرارتش از آتش دنیا بیشتر است، می روند و در آن جا یکدیگر را ملاقات می کنند و همدیگر را می شناسند، و چون شب فرا می رسد به سوی آن آتش باز می گردند، و آن ها تا روز قیامت چنین خواهند بود.

گفتم: خداوند کارهای شما را اصلاح نماید! حال یکتاپرستی که نبوّت محمّد (ص) را پذیرفته اند، ولی گناه کارند و می میرند همان هایی که امامی ندارند و ولایت شما را نیز می شناسند چگونه خواهد بود?

فرمود: آنها در قبرهای خود می مانند و از آن خارج نمی شوند، و هر کدام از آنها که عمل صالح دارد و اظهار دشمنی نسبت به ما اهل بیت نکرده ، برای او روزنه ای به سوی آن بهشتی _که خداوند آن را در مغرب آفریده _باز می شود که تا روز قیامت نسیمی از آن، بر قبرش وارد می شود. سپس او خداوند را ملاقات می کند و اعمال خوب و بدش را محاسبه می نمایند، یا به سوی بهشت و یا به سوی دوزخ می برند، پس عاقبت این ها، بستگی به فرمان و خواست خداوند دارد.

حضرتش فرمود: خداوند با مستضعفان، ابلهان، کودکان و فرزندان مسلمانان که به حدّ بلوغ نرسیده و مرده اند نیز چنین رفتار می کند.

و برای دشمنان اهل بیت از اهل قبله، روزنه ای به سوی آتشی که آن را در مشرق آفریده، باز می کنند و تا روز قیامت از آن، زبانه و شراره و دود و جوشش آب سوزان نصیبشان می شود، و بازگشت آن ها به سوی آب سوزان است، سپس در آتش انداخته می شوند و آن گاه به ایشان گفته می شود: کجاست آن چه 👈 غیر خدا می خوانید? کجاست آن امامی که او را امام خود قرار دادید غیر از آن امامی، که خداوند او را برای مردم امام قرار داد ? } ( کتاب فروع کافی جلد 1 باب جنه الدنیا)

 

خواننده گرامی در این حدیث خوب دقت نماید که مجموعه ای از معارف معادشناسی و هستی شناسانه در آن آمده است. در کلام امام باقر علیه السلام آمده سرمنشأ رود فرات در بهشتی در غرب قرار دارد و آن 👈 در واقع بهشتی آسمانی است که فرات از آن منشأ می گیرد. بهشتی که ما بین زمین و آسمان قرار دارد. اینجا بار دیگر اسطوره و دین با یکدیگر پیوند می خورد. در اساطیر میان رودان فرات منشأیی آسمانی دارد. و در احادیث اسلامی نیز منشأ رود فرات بهشتی در غرب و به نوعی آسمانی است. می دانیم که سر منشأ رود فرات در کوه های کشور ترکیه امروزی قرار دارد. پس چگونه ممکن است که در کلام معصوم رود فرات منشأیی بهشتی داشته باشد و یا در اساطیر میان رودان منشأیی آسمانی داشته باشد? آیا مردمان جهان باستان توان این را نداشتند که خط سیر رود فرات را دنبال نمایند تا به سرمنشأ آن برسند?! آیا براستی مردمانی که آن زیگورات ها را می ساختند از چنین امری عاجز بودند?! برای فهم درست ماجرا، عالمی لطیف را در نظر بگیرید که تا مرز جهان مادی ما کشیده شده است. در این عالم لطیف آسمانی رودهایی وجود دارد. یکی از این رودها فُرات آسمانی است که در کوه های ترکیه جایی که منشأ رود فرات زمینی قرار دارد به درون فرات زمینی می ریزد.

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌎🌍🌙

https://t.me/soltannasir/2356

خبری درباره تلاش موسسه ژئو فیظیک دانشگاه طهران برای پیش بینی زلزله طهران با کمک بررسی امواج میدان مغناطیسی زمین 

منبع : اقتصاد آنلاین

 

@soltannasir

[ Photo ]

تصویری از شفق قطب شمال

 

«ذرات بارداری که بر فراز قطب های مغناطیسی زمین وارد لایه های جو فوقانی می شوند با گازهای موجود در این ناحیه برخورد کرده و انرژی آن ها را افزایش می دهند و باعث تابش آن ها در رنگ های مختلف می شوند. این نمایش خیره کننده در اطراف قطب شمال به نام شفق های قطب شمالی یا آرورا بورلیس شناخته می شود. }(دایره المعارف مصور فضا، نشر سایان ص 47) 

 

در حدیث می خوانیم که رنگ سبز آسمان از کوه قاف است. و این کوه در پشت نطاق آسمان قرار دارد. و جنس آن از زمرد یا زبرجد سبز است. و ریشه ها (رگ های) کوه قاف در درون زمین قرار دارد. ممکن است قاف روایات در تطبیق با کیهان شناسی جدید با مکان میدان مغناطیسی درون زمین که تا کمربند ون آلن کشیده شده است مرتبط باشد. 

 

@soltannasir

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 275}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ?34} 

 

       {احادیث ذوالقرنین 24}

 

 

ادامه ...👇

 

خواننده گرامی همانگونه که ملاحظه می نمایید در حدیث امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، کوه قاف در پشت نُطاق آسمان قرار داشت و در اساطیر ایرانی، ایزد ونند که با ستاره ونند (نسر واقع= کرکس نشسته) ارتباط دارد گذرگاه های کوه البرز را می پوشاند. در نتیجه البرز کوه باستانی نیز به نوعی در آسمان قرار دارد. 

اما در حدیث کتاب کشف الاسرار خواندیم که کوه قاف ریشه ها یا رگ هایش درون زمین قرار دارد و چون حق تبارک تعالی بخواهد به قومی عذاب بفرستد آن رگ را می جنباند. و در آن نقطه از زمین زلزله می آید.

 هر گاه بخواهیم بین این حدیث، و حدیث امام رضا علیه السلام جمع نماییم. آنگاه باید بین قاف آسمانی و درون زمین ارتباطی وجود داشته باشد. و هر گاه بخواهیم این ارتباط را با علوم کیهان شناسی جدید تطبیق بدهیم آنگاه بار دیگر دلیلی در تطبیق کوه قاف با مکان کمربند ون آلن می یابیم زیرا همانگونه که گفته شد منشأ کمربند ون آلن از میدان مغناطیسی درون زمین می باشد.

حتی نتایج بعضی تحقیقات دانشمندان  نشان می دهد که با بررسی امواج مغناطیسی زمین می توان امکان وقوع زلزله را تا حدودی محتمل دانست.   

 

نکته 1: همانگونه که پیشتر گفته شد البرز کوه نیز گرداگرد جهان قرار دارد در عین حال کوه های زمین نیز از آن رسته اند. به فقرات زیر از کتاب بندهش توجه فرمایید : 👈 { کوه البرز پیرامون جهان، کوه تیرگ میان جهان است. } (بندهش ص 59) و { در دین گوید که نخستین کوهی که فراز رست البرز ایزدی بخت بود. از آن پس، همهٔ کوهها (ی دیگر) به هیجده سال فراز رستند. البرز تا بسر رسیدن هشتصد سال می رست: دویست سال (تا) به ستاره پایه، دویست سال تا به ماه پایه، دویست (سال) تا (به) خورشید پایه، دویست سال تا به بالای آسمان. 

چنین (گوید که) دیگر کوه ها از البرز فراز رُستند، به شمار دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه، ... تفضیل ایشان را گویم: البرز، پیرامون این زمین، به آسمان پیوسته است. } (بُندهش ص 71) 

 

 

نکته 2: باید توجه داشت که جنس کوه قاف در احادیث از زمرد یا زبرجد سبز است و به فرموده امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در پشت نُطاق (پرده) آسمان قرار دارد. با توجه به اکتشافات دانشمندان و عدم مشاهده چنین کوهی در آسمان، همانگونه که گفته شد به نظر این کوه مرئی و قابل رویت با چشم ظاهری نیست. و اگر احتمال دادیم که در تطببق با کیهان شناسی جدید این کوه با کمربند ون آلن اینهمانی دارد. به نظر فقیر در باطن و ملکوت محل کمربند ون آلن این کوه قرار دارد. در واقع به ظن فقیر به موازات عالم ماده و فیظیکی تا مرزهای ذرات باردار کمربند ون آلن، جهانی مینوی وجود دارد که هستی آن ارتباط تنگاتنگ با هستی فیظیکی ما دارد. حکمای ایران باستان در اساطیر ایرانی از این جهان مینوی که از نظرها پنهان است. بسیار سخن گفته اند. و حتی خلقت آن را در گاهشماری خویش سه هزار سال پیش از آفرینش جهان مادی (زمین و کوه ها و درختان و رودها و دریاها) دانسته اند. از این عالم در دوره اسلامی گاه به عالم هورقلیا و گاه به اقلیم هشتم و گاه عالم مثال (بخشی کوچکی از عالم مثال نه تمام آن) یاد کرده اند. دو شهر مهم جابلقا و جابلسا در این عالم قرار دارند. و یأجوج و مأجوج و تارس و تافیل و مالوق و ماسوق و گروهی از پریان و جنیان (نه همه آنان) و ایزدان اسطوره ای و ... در این جهان لطیف زندگی می نمایند. این عالم تا مرز جهان مادی و فیظیکی ما کشیده شده است و هستی آن با بخش مادی زمین ما ارتباط تنگاتنگ دارد. آنچه که تا کنون بدان دست یافته ام این است که هر فرآیندی مثل تولید گازهای گلخانه ای و یا وقوع احتمالی یک جنگ بزرگ هسته ای و ... که حیات زمین مادی ما را تحت شعاع قرار دهد علی الخصوص در جو و اتمسفر زمین تغییر ایجاد نماید می تواند بر حیات و هستی این موجودات (اعم از مثبت و منفیشان) و عالمشان نیز تأثیر بگذارد. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌎

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 274}

 

    {ذوالقرنین قرآن کیست ? 33} 

 

        {احادیث ذوالقرنین 23}

 

ادامه...👇

 

همانگونه که ملاحظه نمودید شاه فریدون، شباهت هایی با ذوالقرنین دارد و از نظر دوران زندگی نیز آنگونه که فقیر بررسی نموده ام شاه فریدون به احتمال زیاد در بازه ای بین 1700 الی 2200 پیش از میلاد می زیسته است. (این را ان شاءاللّه پس از اتمام دروس ذوالقرنین و بازگشت به دروس پیوندهای فتوت و خاکساری با آیین مهری نشان خواهیم داد) و این بازه تاریخی دقیقا با بازه تاریخی زندگی ذوالقرنین قرآن هماهنگی دارد. زیرا همانگونه که پیشتر گفتیم ذوالقرنین قرآن در بازه ای پیش از زندگی حضرت موسی کلیم اللّه در 1300 پیش از میلاد و پس از طوفان نوح نجی اللّه زندگی می نموده است. اما با اینحال فریدون تفاوت هایی نیز با ذوالقرنین قرآن دارد. از آن جمله می توان به عدم بکار گیری لقب ذوالقرنین برای وی اشاره نمود. و یا اینکه در هیچ کدام از روایت های داستان زندگی وی از خضر علیه السلام یاد نشده است. یا در روایت زندگی ذوالقرنین از غلبه وی بر آژی دهاک یاد نشده است. در مجموع باید بگویم در جهان باستان گزینه جدی تری نیز برای ذوالقرنین بودن وجود دارد. که ان شااللّه بدان خواهیم پرداخت. 

 

اما حال به سراغ کوه افسانه ای قاف برویم. گفته شد که این کوه بنا بر احادیث و روایت اسطوره ای به احتمال قوی باید در آسمان باشد. اما دقیقا کجا? 

 در حدیث خواندیم که کوه قاف از زمرد یا زبرجد سبز است و پشت نطاق آسمان قرار دارد و سبزی آسمان از کوه قاف است. می دانیم که بر اساس یافته دانشمندان علوم جدید👈 { هسته مذاب سیاره زمین باعث ایجاد قوی ترین میدان مغناطیسی در بین همه سیاره های سنگی منظومه شمسی می شود. جریان های گردابی مواد مذاب آهنی هسته زمین میدانی مغناطیسی را ایجاد می کند که بر همه اجسام مغناطیسی یا دارای بار الکتریکی که در دامنه نفوذ آن قرار دارد تأثیر می گذارد. این میدان مغناطیسی تا چندین برابر قطر زمین در همه جهات توسعه می یابد و مغناط کره یا مگنتوسفری را به وجود می آورد که در برخورد با ذرات بارداری که از خورشید ناشی می شوند و به بادهای خورشیدی معروف هستند تعامل کرده و تغییر شکل می دهد. عمده این ذرات باردار در ناحیه دونات شکلی به دام می افتند که به 👈 کمربند وان آلن معروف است. مجاورت طولانی با این ناحیه می تواند هم برای فضا پیماها و هم برای فضانوردان خطرناک باشد. ذرات بارداری که از درون میدان مغناطیسی در نزدیکی قطب های مغناطیسی زمین می گذرند با مولکول های جو زمین برخورد کرده و نورهای درخشانی را به وجود می آورند که به شفق های قطبی معروف هستند. } (کتاب دایره المعارف مصور فضا از زمین تا لبه جهان نشر سایان صفحه 46)

 

بنابراین شاید بتوانیم شفق های قطبی را که گاه به رنگ سبز دیده می شود را همان سبزی مورد اشاره حضرات معصومین در احادیث کوه قاف بدانیم. زیرا علی الظاهر تنها رنگ سبزی که در آسمان با چشم ظاهری ما دیده می شود همین شفق های قطبی می باشد. هرگاه این تطبیق را درست بدانیم آنگاه می توانیم احتمال اینهمانی کوه قاف را با کمربند ون آلن که گرداگرد کره زمین را در بر گرفته است بدهیم. در بعضی احادیث می خوانیم که کوه قاف گرداگرد زمین مادی ما قرار دارد و رگ هایش در زیر تمامی کوه های زمین قرار دارد ! و هرگاه خداوند بخواهد زلزله ای در زمین ایجاد نماید آن رگ را می لرزاند. 

به حدیث زیر که از کتاب تفسیر کشف الاسرار میبدی و از طُرُق عامه نقل شده است توجه فرمایید : 👇

 

{ وهب منبه آورده که ذوالقرنین گرد عالم میگشت تا به کوه قاف رسید و گرد کوه قاف کوه های خرد دید. رب العالمین کوه [را] با وی به سخن آورد تا از وی پرسید که _ما انت ? تو چه باشی و نامت چیست ? گفت : انا قاف، منم قاف گرد عالم در آمده، گفت: این کوه های خرد چیست ? گفت این رگ های منست و در هر بقعتی و در هر شهری از شهرهای زمین از من رگی است بدو پیوسته، هر آن زمین به ارادت حق آنرا زلزله خواهد رسی مرا فرماید تارگی از رگهای خود بجنبانم که به آن زمین پیوسته تا آنرا زلزله افتد. ذوالقرنین گفت یا قاف از عظمت اللّه با ما چیزی بگوی گفت: یا ذالقرنین انّ شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازهٔ وهم و فهم بیرونست. به عظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت به وصف او رسد. گفت آخر آنچه کمتر است و در تحت وصف آید چیزی بگوی، گفت وراء من زمینی است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن، همه کوهان اند پر از برف، ورنه آن برف بودی من از حرارت دوزخ چون ارزیر بگداختید، الخ } (تفسیر کشف الاسرار میبدی جلد 9 صفحه 274)

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌋⛰🏔

https://t.me/soltannasir/2351

بخش هایی از سریال افسانه شجاعان قسمت 25 

«مبارزه رن بوشین از مکتب خردمندان  با زومین»

این بخش از سریال شجاعان به مبارزه فریدون با دیوان مازندران به نقل از دینکرد نهم شباهت هایی دارد.

در دینکرد نهم آمده که از بینی راست فریدون در مبارزه با دیوان مازندر تگرگ بیرون می آمد و از بینی چپ او سنگ بیرون می آمد. 

در این بخش از سریال افسانه شجاعان، زومین جو دارای نیروی سرد است. 

 

@soltannasir

https://t.me/soltannasir/2350

بخش هایی از سریال افسانه شجاعان قسمت 25 

مبارزه رن بوشین از مکتب خردمندان با فان جان از معبد شائولین

این بخش از سریال شجاعان به مبارزه فریدون با دیوان مازندران به نقل از دینکرد نهم شباهت هایی دارد.

 

@soltannasir

 

   {پیوند اسطوره با دین 273} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 32} 

 

    {احادیث ذوالقرنین 22}

 

ادامه...👇

 

 

اما همانگونه که ملاحظه نمودید در اساطیر ایرانی ستاره ونند یا نسر واقع (کرکس نشسته)، گذرهای البرز کوه باستانی و اساطیری را می پوشاند. زرتشتیان برای کوکب ونند، مراسم نیایش ونند برید برپا می نمایند تا با چنین مراسمی به زعم خویش به وی (کوکب ونند و ایزد وی) در این امر مهم یاری رسانند. ایزد ونند صورت مثالی و یا رب النوع کوکب ونند است. نکته جالب ماجرا اینجا است که در احادیث اسلامی نیز همانگونه که ملاحظه نمودید در کوه قاف که معادل البرز اساطیر ایرانی است فرشته ای به صورت کرکس با نام ترجائیل نشسته بود و به نوعی نگهبان این کوه بود. بسیار محتمل است که ترجائیل احادیث اسلامی همان ایزد ونند در اساطیر ایرانی باشد.

نکته جالب دیگر ارتباط خاص شاه فریدون افسانه ای با ایزد ونند است. در «نیرنگ زهر بستن» از متون پهلوی می خوانیم: 👇

 

{ ماه سپندارمذ (اسفند) و روز سپندارمذ (پنجم) و ماه سپندارمذ و سپندارمذ ماه سپندارمذ روز بستم زهر، سم و زفر (=دهان) همه خرفستران به نام و نیروی فریدون نیو (و) یاری ستاره ونند هرمزد آفریده باوریگان (که همیشه) روا باد، ایدون باد. اشم. شفا باد. } (کتاب متن های پهلوی صفحه 103)

 

این متن که اصل آن جزو منتراهای پهلوی می باشد. برای بستن زهر خرفستران است که در جشن سپندارمذگان (پنجم اسفند) انجام می شود. در واقع اینجا شاه فریدون افسانه ای و افسونگر به مانند سلیمان نبی حشمت اللّه که نام وی در بعضی عزائم و دعوات خاص الخاص موجود است می باشد. و این به خوبی جایگاه شاه فریدون را در علوم خفیه و غریبه ایران باستان نشان می دهد. اما از ارتباط خاص شاه فریدون با ایزد ونند اطلاع چندانی نداریم. اگر ایزد ونند همان ترجائیل احادیث اسلامی باشد. فریدون می تواند یکی از گزینه های جدی ذوالقرنین بودن در جهان باستان باشد. زیرا ذوالقرنین احادیث اسلامی به کوه قاف رفته است و یأجوج و مأجوج را زندانی نموده است و ترجائیل را نیز ملاقات نموده است.  

همچنین بر اساس روایت کتاب دینکرد نهم می دانیم که در دوران شاه فریدون دیوان مازندر تباهی های بسیاری به بار می آورند و گروهی از مردم از فریدون می خواهند که شر این فرومایگان را از سرشان کم نماید. فریدون با دیوان مازندر در دشت پیشانسه مبارزه می نماید. این روایت تا حدودی به فساد و تباهی یأجوج و مأجوج در دوران ذوالقرنین شباهت دارد. هر چند که تفاوت هایی نیز دارد و یأجوج و مأجوج روایات اسلامی آنگونه که در احادیث مربوط به آن خواهیم دید. دیو و پری و جن نیستند. 

 

به روایت مبارزه فریدون با دیوان مازندر توجه نمایید : 👇

 

{فریدون و مازندران: داستان برخورد فریدون و دیوان مازندر و راندنشان از خُنیره (=خُنیرث) در کتاب نهم دینکرد آمده است که خلاصهٔ آن چنین است: پس از این که فریدون ضحاک را به بند کشید، دیوان مازندر در خُنیره اقامت گزیدند و با حملات بسیار فریدون را از آنجا راندند و مردم شکایت به فریدون بردند و گفتند که ضحّاک در مقایسه با مازندرها حکمران خوبی بود.

فریدون با مازندرها در دشت پیشانسه برخورد کرد. مازندران فریدون را دست کم گرفتند و بدو گفتند که «ما تو را به این جا راه نمی دهیم». آنگاه فریدون به پیش و بالا تاخت و چون دم بیرون می داد از بینی راست او تگرگ بیرون می ریخت، سرد چون زمستان 😳 و از بینی چپ او سنگ می ریخت هر یک به اندازهٔ خانه ای. 😳 آنگاه آنان را به پای اسب گُشن برمایون (=برادر فریدون) بست و به بالا راند و آنان را به شکل سنگ در آورد. دوسوم آنان را نابود کرد و یک سوم دیگر آزرده و بیمار بیرون آمدند و دیگر به این کشور خُنیره باز نگشتند. (مینوی خرد ترجمه دکتر احمد تفضلی، تعلیقات صفحه 103)

 

شباهت دیگر روایت مبارزه فریدون با دیوان مازندر، با داستان ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج در این است که مازندران در دوران متأخر نام بخشی از سواحل دریای کاسپین در پشت رشته کوه های البرز است و البرز در اساطیر ایرانی معادل کوه قاف در احادیث اسلامی است و این شباهت دیگری بین فریدون و ذوالقرنین احادیث اسلامی است. البته باید توجه داشت که بنا به روایت دینکرد، فریدون سدی بر روی دیوان مازندر نمی زند بلکه با آنان مبارزه می نماید. اینجا باید بدین نکته نیز توجه نمود که البرز اساطیر ایرانی با رشته کوه البرز امروزی تفاوت هایی نیز دارد. یعنی _البرز اساطیری_ در عین آنکه ارتباطی معنادار با رشته کوه البرز کنونی و سایر کوه های زمین مادی ما دارد اما خود کوهی زمینی و مرئی محسوب نمی شود. 

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir

🌞🗻🏔⛰🌋🏜

 

   {پیوند اسطوره با دین 272} 

 

   {ذوالقرنین قرآن کیست? 31} 

 

    {احادیث ذوالقرنین 21}

 

ادامه...👇

 

دانشمندان علوم جدید وجود کوه قاف را بر نمی تابند اما باید توجه داشت که از کوه قاف تنها در احادیث اسلامی یاد نشده است بلکه در اساطیر ایرانی نیز البرز کوه باستانی همان کوه قاف است. در اساطیر ملل دیگر نیز کم و بیش به وجود چنین کوهی اشاره شده است. نمی توانیم به صرف اینکه علم جدید وجود این کوه باستانی و اسطوره ای را بر نمی تابد از انبوهی از احادیث معصومین و حتی داده های اسطوره ای صرف نظر نماییم و کوه قاف را منکر شویم. (متاسفانه بعضی از علمای معاصر ما وجود کوه قاف را منکر شده اند و آن را از اسرائیلیات دانسته اند. این در حالی است که می توان در باب احادیث کوه قاف ادعای تواتر نمود.)

اما کوه قاف کجا می تواند باشد ? 

طرفداران نظریه زمین تخت قائل به وجود کوه قاف در دور تا دور زمین گرد و تخت در نظریه خویش هستند اینان قاف را کوهی یخی می دانند. در واقع از منظر آنان قطب جنوب و کوه های یخی آن دور زمین ما را پوشانده است. قاف در این نظریه با احادیث  در تضاد است زیرا بنا بر روایات کوه قاف از جنس زمرد یا زبرجد سبز است. حال آنکه در نزد طرفداران زمین تخت، این کوه یخی است! 

آنچه که مسلم است این است که هیچ داده مشاهده ای در عالم مادی ما وجود کوه زمردین که گرداگرد زمین مادی ما را پوشانده باشد تأیید نمی نماید. پس قاف چیست و کجاست ?!

به چند نکته درباره کوه قاف توجه نمایید: 👇

 

نکته 1: قاف کوهی است که بر زمین احاطه دارد.

 

نکته 2: رنگ سبز آسمان از آن است.

 

نکته 3: خداوند زمین را به وسیله کوه قاف حفظ می نماید تا اهل خود را فرو نبرد! 

 

نکته 4: قاف کوهی از جنس زمرد یا زبرجد سبز رنگ است.

 

نکته 5: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در حدیث «4/10564»می فرمایند. که در پشت نُطاق آسمان، زبرجد سبزرنگی قرار دارد. (منظور کوه قاف) که خداوند جلیل پشت آن هفتاد هزار جهان دارد. که مخلوق آن بیش از 👈آدمیان و جنیان هستند. (قابل توجه کسانیکه مخلوقات را منحصر در انس و جن می دانند.) وقتی از حضرتش پرسیدند نُطاق چیست فرمودند: 👈حجاب و پرده

از این حدیث اینگونه استنباط می شود که کوه قاف در 👈آسمان قرار دارد و از دید چشم ما در حجاب است.

 

نکته 6: در کوه قاف فرشته ای به شکل کرکس قرار دارد که نام وی ترجائیل است. 

 

اما این کوه با چنین مشخصاتی در کجا قرار دارد ? به نظر فقیر با توجه به احادیث و روایات و اسطوره، کوه قاف در آسمان قرار دارد و از دید ما در حجاب است. پیشتر گفته شد که در اساطیر ایرانی و آیین زرتشتی، ایزد ونند، که با ستاره ونند ارتباط دارد. گذرگاههای کوه البرز را می پوشاند. ونند همان ستاره ای است که امروزه ما آن را با نام نسر واقع یا کرکس نشسته می شناسیم. 

به فقرات زیر توجه فرمایید: 👇

 

{ستاره ونند (wanand) یا همان نسر واقع در نجوم ایرانی و سعد ذابح در نجوم سغدی، سپاهبد خاوران یا غرب است. از اباختران بهرام دشمن اوست. در آغاز آفرینش که اهریمن حمله آورد، بهرام از ونند نیرومندتر بود. به همین دلیل گناهکاری و بزه کرد. ونند در 👈 گذرها و درهای البرز و بر در دروازه دوزخ گمارده شده است تا راه دیوان و پریان و دروجان را ببندد و نگذارد آن ها جلوی خورشید و ماه و ستارگان را بگیرند. ستاره ونند و گرز مهر از قدرت اهریمنی در شکنجه روان دروندان و گناهکاران می کاهند. به همین دلیل ونند از ایزدان به حساب می آید. ونند (نسر واقع، کرکس نشسته) و سدویس (ستاره سهیل در نزد بعضی محققین دُبران) و تیشتر (شباهنگ، شعرای یمانی) و هفتورنگ (هفت ستاره صورت فلکی بنلت النعش) به پاسداری بر سر دوزخ، برای پاس داشتن دوزخیان گماشته شده اند تا دیوان را در دوزخ از آزار سخت گناهکاران باز دارند. از این جهت این ستارگان در رنج می مانند؛ بویژه ستاره ونند که بزرگ آنان است. از این روی است که برای خشنودی آنان باید نیایش خواند و ونند بُرید را، که آیین ویژه روز اورمزد (اول) ماه فروردین است، به ونند و سه ستاره دیگر پیشکش داشت. ونند روشنای خویش را در دوزخ می افکند و با این کار روان ذوزخیان را از بیم تاریکی می رهاند و آسانی می دهد. به روایتی «ونند ایزد را رسن و دست بسیار است» که اشاره است به پخش و منتشر بودن تشعشع ستاره ونند. ونند ستاره ضد 👈سحر و جادو نیز هست. پیک ها به یاری این ستاره راه خود را می یابند. }(کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی ص 430) 

 

همانگونه که ملاحظه می نمایید البرز نیز در اساطیر ایرانی گویی در آسمان قرار دارد که ستارگان ونند و هفتورنگ و تیشتر و سدویس گذرگاه های آن را می پوشانند ! 

 

نکته: آیت الله علی زمانی قمشه ای که استاد بزرگ علم هیئت و نجوم قدیم در حوزه علمیه قم می باشند در صفحات 33 و 34 کتاب «آسمان و ستارگان در قرآن» خویش قاف را در آسمان و همان جو کره زمین می دانند 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🗻🏔⛰🌋🏜

 

   { پیوند اسطوره با دین 271} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 30} 

 

    { احادیث ذوالقرنین 20} 

 

 

ادامه..👇

 

{ادامه حدیث 5/10565). آیا به من اجازه می دهی که سخن بگویم ? ... حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: اگر مایل هستی خودت سخن بگو و گرنه من از آن چه می خواهی سؤال کنی، سخن بگویم ، فرشته گفت: ای امیرالمومنین ! شما خود مطرح نما، حضرت فرمود: اجازه می خواهی تا خضر را زیارت کنی ?

فرشته اظهار داشت: بلی، حضرت فرمود: به تو اجازه دادم، پس آن فرشته بعد از آن که گفت: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم»، با سرعت حرکت کرد و ما هم مقدار مختصری بر آن کوه قدم زدیم تا آن فرشته از زیارت خضر (علیه السلام) به جایگاه خود بازگشت، سلمان گفت: ای امیرالمؤمنین ! این فرشته به زیارت خضر(علیه السلام) نرفت مگر با اجازهٔ شما ?!  

فرمود سوگند به کسی که آسمان را بدون ستون بالا قرار داده ! اگر هر کدام به خواهند به اندازهٔ یک نفس کشیدن از جای خود حرکت کنند تا من اجازه ندهم، حرکت نخواهند کرد و موقعیت فرزندم چنین خواهد بود و همچنین بعد از او، حسین و نُه تن دیگر از فرزندان او ( یکی بعد از دیگری چنین موقعیتی را دارا خواهند بود)، که نهمین ایشان (حضرت) قائم (علیه السلام) می باشد. 

از حضرت سؤال کردیم: اسم فرشته ای که مأمور بر کوه قاف می باشد، چیست? فرمود: 👈ترجائیل است، سپس عرضه داشتیم: ای امیرالمؤمنین! چگونه هر شب به این مکان می آیی و چگونه باز می گردی ?

فرمود: همان طوری که با شما آمدم، سوگند به کسی که دانه را شکافت و انسان را زنده آفرید! من (به اذن خداوند) مالک و حاکم زمین و آسمان هستم و اگر مختصری از آن را مشاهده کنید، قلب های شما پذیرای آن نخواهد بود، همانا اسم خداوند دارای هفتاد و سه حرف می باشد، یک حرف از آن ها نزد آصف بن برخیا بود و به وسیلهٔ آن سخن گفت و خداوند زمین را _در فاصلهٔ بین سلیمان تا عرش بلقیس_ شکافت به طوری که تخت بلقیس (در کنار سلیمان) حاضر گشت و سپس زمین در فاصلهٔ یک چشم بر هم زدن به حال خود بازگشت و به خداوند سوگند! نزد ما (اهل بیت رسالت) هفتاد و دو حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال محفوظ می باشد «و لاحول و لا قوّة إلّا باللّه العليّ العظيم»، هر کسی که ما را شناخت که شناخت و هر کسی هم که ما را انکار کند، انکار کرده است ... . (کتاب المحتضر، تألیف حسن بن سلیمان حلّی) 

 

مؤلف(مرحوم سید هاشم بحرانی) گوید: تمام حدیث در سورهٔ «کهف» باب یأجوج و مأجوج، (حدیث3) گذشت. 

 

فقیر نیز حدیث مربوطه را به زودی به تمامی نقل می نمایم.

 

6/10566). علی بن ابراهیم گفته است: فرمایش خداوند متعال: «ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ ﴿۱﴾» ، منظور از «قٓ»، کوهی است که بر دنیا احاطه دارد و 👈پشت آن👈 یأجوج و مأجوج می باشد. و این سوگند است، «بَلْ عَجِبُوا»، یعنی قریش تعجب کردند، « أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»، یعنی رسول خدا (ص) که از خانواده خودشان بود، « فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ* أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ»، این آیات در رابطه بااُبیّ بن خلف نازل شده ، که به ابوجهل گفت: من از (جریان و برنامهٔ)  محمد(ص) شگفت زده شده ام و استخوان پوسیده ای را برداشت و آن را (با انگشتانش) نرم کرد و گفت : او گمان می کند که این ها زنده می شوند ! خداوند (در برابر او) فرمود: «بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ»، یعنی برنامه تی که گوناگون می باشد.

سپس خداوند علیه آن ها احتجاج کرده و برای بعثت و آمدن در قیامت ، مثالی را مطرح نموده و فرموده است: «أَفَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ *وَالْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ»، یعنی از هر جفت زیبا و نیکویی را رویانیده ایم، «تَبْصِرَةً وَذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ *وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ»، هر دانه ای (پس از روئیدن) قابل درو و چیدن می باشد. ( تفسیر قمی ) }

 

همانگونه که ملاحظه می نمایید بنا به حدیث نقل شده از تفسیر قمی سد ذوالقرنین در پشت کوه قاف قرار دارد و کوه قاف نیز بر دنیا احاطه دارد. بنابراین بنا به نص این حدیث ذوالقرنین قرآن باید به کوه قاف رفته باشد تا در آنجا سدی کشیده باشد ! در حدیثی دیگر که در کتاب کمال الدین و اتمام النعمه شیخ صدوق آمده است نیز ذوالقرنین به کوه قاف سفر می نماید. فقیر بدلیل طولانی بودن این حدیث فعلا از نقل آن خود داری می نمایم. (ان شااللّه در ادامه آن را به تمامی خواهم آورد). 

بنابراین مکان کوه قاف برای ما مهم است که در کجا قرار دارد ? 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🏔🗻⛰🏜🌋

 

   { پیوند اسطوره با دین 270} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 29} 

 

    { احادیث ذوالقرنین 19} 

 

  ادامه...👇

 

اما حال پس از آنکه اندکی با نظر حکمای قدیم در باب جهان آشنا شدیم. بهتر است برویم به سراغ ارتباط این مقدمات با دو موضوع مرتبط در داستان ذوالقرنین، یکی رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و دیگری شکل غروب خورشید در حدیثی که نقل شد.

 

در باب کوه قاف پیشتر احادیثی را از تفسیر روایی البرهان نقل نمودیم که هم دربارهٔ کوه قاف توضیحاتی در آن نقل شده بود و هم در یکی از این احادیث به نقل از تفسیر قمی، سد ذوالقرنین در کوه قاف قرار داشت. در باره حدیث وجود سد ذوالقرنین در پشت کوه قاف باید به دو نکته توجه نمود: نخست اینکه این حدیث از تفسیر قمی نقل شده است و این تفسیر به فرموده بعضی از اساتید رجالی حوزه نظیر آیت اللّه حسینی قزوینی سند تمامی احادیث آن صحیح است. دوم اینکه سد ذوالقرنین در بعضی احادیث در نقطه ای غیر از کوه قاف قرار دارد. شکی نیست که رسیدن به یک نتیجه قطعی با توجه به مجموعه ای از احادیث اینچنینی کاری مشکل است. اما علی ای حال این تنها راهی است که می توانیم از آن برای کشف معمای چگونگی جهان از منظر قرآن کمک بگیریم. شکل هستی و جهان از آن جهت برای ما مهم است که تا ساز و کار دقیق جهان معنوی  را نشناسیم نمی توانیم حکمت الهی دقیقی داشته باشیم. زیرا الاهیات با طبیعیات ارتباط تنگاتنگ دارد. 

اما اکنون بار دیگر به تعدادی از احادیث کوه قاف از تفسیر روایی البرهان که در ذیل تفسیر آیه 1 سوره قاف آمده است توجه فرمایید : 👇

 

{ 1/10561). شیخ صدوق با سند خود از سفیان بن سعید ثوری روایت کرده است ، که گفت: از امام صادق(علیه السلام) دربارهٔ معنای «قٓ»، سؤال کردند ?

فرمود: و اما «قٓ»، کوهی است که بر 👈 زمین احاطه دارد و 👈سبزه بودن آسمان، از آن بر گرفته شده می باشد و خداوند زمین را به وسیلهٔ آن کوه 👈نگاه می دارد تا اهل خود را فرو نبرد. (به نقل از کتاب معانی الاخبار)

 

 

2/10562). علی بن ابراهیم با سند خود از یحیی بن میسره خثعمی روایت کرده است، که گفت: از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «قٓ»، کوهی است که 👈بر دنیا احاطه دارد و 👈همانند زُمرّد سبز رنگ می باشد و سبز رنگ بودن آسمان، از آن خواهد بود. (تفسیر قمی)

 

3/10563). سعد بن عبداللّه (قمی) با سند خود از یقطین جوالیقی به نقل از فُلفُله، روایت کرده است، که گفت: امام باقر (علیه السلام) فرمود: به درستی که خداوند متعال دارای کوهی است که بر دنیا احاطه دارد و همانند 👈زبرجد سبز رنگ می باشد و 👈سبزه بودن آسمان، از آن کوه خواهد بود و خداوند پشت آن کوه خلقی را آفریده و احکامی را که بر این خلق _ از نماز، زکات و غیره _ واجب نموده، بر آن ها 👈واجب ننموده است و آن ها دو نفر مرد از این امّت را لعن و نفرین می کنند. (مختصر بصائر الدرجات) 

 

4/10564). همچنین با سند خود از عُبیداللّه بن عبداللّه دهقان روایت کرده است، که گفت: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: به درستی که خداوند را پشت این نُطاق آسمانی یک 👈زبرجد سبز رنگی وجود دارد که آسمان رنگ خود را از آن بر گرفته است. 

عرضه داشت: نُطاق چیست ? 

فرمود: حجاب و پرده است، که خداوند عزیز و جلیل پشت آن 👈هفتاد هزار جهان دارد، که (مخلوق آن جا) بیش از آدمیان و جنیان می باشند و همهٔ آن ها فلان و فلان را لعنت می کنند. (مختصر بصائر الدرجات و بحارالانوار جلد 57 صفحه 330)

 

 

پانویس: 👈 «مرحوم مجلسی بعد از نقل حدیث، گفته است: شاید مقصود از نُطاق  کوه هایی باشند که در دید ما هستند و مقصود از زبرجد، کوه قاف باشد و یا مقصود از نُطاق همان کوه است و مقصود از زبرجد پشت آن کوه خواهد بود ، در نهایه گفته است : نطق جمع نطاق می باشد و نطاق دورنمای یک رشته کوه های بلند و کوتاهی است که تشبیه شده به 👈کمربندی که در وسط کمر می بندند. »

 

 

5/10565). و در کتاب منهج التحقیق إلی سواء الطریق، تألیف بعضی از علمای امامیه _ در حدیثی بسیار طولانی _ در رابطه با سؤال امام حسن (مجتبی علیه السلام) از پدر بزرگوارش (علیه السلام)، تا فضائل و کراماتی را که خداوند متعال عطایش نموده، ارائه دهد. و حدیث ادامه دارد تا جایی که گفته است: سپس امیرالمومنین (علیه السلام) به باد فرمان داد و حرکت کرد تا به کوه قاف رسید و چون نزدیک آن رسیدیم، متوجه شدیم که از زمرّد سبز رنگ می باشد و بر روی آن فرشته ای همانند 👈نسر (کرکس)👉 قرار دارد، هنگامی که چشم آن فرشته به امیرالمومنین (علیه السلام) افتاد، گفت: سلام بر تو باد ای وصیّ رسول پروردگار جهانیان و خلیفه اش! آیا به من اجازه می دهی که سخن بگویم? }

 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞⛰🏔🏜🗻

 

   { پیوند اسطوره با دین 269} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 28} 

 

    {احادیث ذوالقرنین 18} 

 

  {نگاهی به حقیقت اثیر 3}

 

ادامه...👇

 

اما هرگاه بخواهیم نظر حکمای قدیم را با دانش جدید تطبیق دهیم آنگاه باید بگوییم که خاک را می توانیم در فیظیک جدید با جامدات یکی بدانیم و آب را با مایعات و گاز را با هوا یکی بدانیم. 

آتش را چه بدانیم ? احتمالاً باید آن را با صورت چهارم ماده یعنی پلاسما انطباق دهیم. این انطباق با مکان پلاسما نیز ارتباط دارد زیرا حکمای کهن پس از کُرهٔ خاک قائل به کُرهٔ آب بودند که در واقع اقیانوس ها و دریاهایی است که سطح خاک کف اقیانوس ها و دریاها را پوشانده است. سپس قائل به هوا کُره بودند که بالای کُرهٔ زمین قرار دارد. آنگاه قائل به کُره آتش بودند. 

می دانیم که بخشی از یونسفر (یون کره) جو که از ارتفاع حدود 80 کیلومتری شروع می شود و تا 500 کیلومتری پایان می یابد از پلاسما تشکیل شده است. و همچنین می دانیم که یونوسفر بسیار گرم است. زیرا بخش اعظم آن در ترموسفر یا گرما کُره قرار دارد. برای مثال در ارتفاع 300 کیلومتری از سطح زمین دمای هوا به بیش از هزار درجه سانتی گراد می رسد. بنابراین شاید بتوانیم آن را با کره آتش در نظر حکمای قدیم انطباق دهیم.

شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی در باب کرهٔ نار نظر جالبی دارد وی آتش کره را نمی پذیرد و آن را بخشی از هوا کره می داند : 👇

 

{ جماعتی از حُکما (حکمای مشائی) گویند: اصول قوابس (عناصر) چهار بود. بارد (سرد) خشک که زمین بود، بارد (سرد) و تر که آب بود، گرم و تر که هوا بود، گرم و خشک که آتش بود و ضابطه رطوبت به نزد آنان و پذیرش شکل و ترک آن بود و همین طور پذیرش انفصال به سهولت بود و ضابطه (معیار) یبوست  (خشکی) [به نزد آنان] پذیرفتن انفصال بود به دشواری و حق جز این است [ و نار عنصر جدائی نبود].  

زیرا اینان یا آتش را به همان معنی گیرند که به نزد عامه بود در این صورت نیز به نزد عامه نور داخل در مفهوم آتش بود [ و شعله های آتش را از جهت شدّت نوریت نار نامند]. و یا اینکه به اصطلاح دیگر گیرند و به هر دو صورت برهان آنان بر اثبات [مستقل بودن] عنصر آتش به نزد فلک به این معنی که آتشی که به نزد ما به سوی بالا رود پس مرکز طبیعی آن بالا بود ضعیف و ناتوان بود زیرا آتشی که به نزد ما بود در هنگام صعود با شتاب مبدل به هوا می گردد و برزخ آن در هنگام شدت لطافت و استعداد ظهور نور در او باقی نمی ماند و سلطنت حرارت نیز از او منقطع می شود و به صورت 👈 هوا در می آید و از جمله خواص حرارت تلطّف بود [و بنابراین آنچه از او صعود می کند از جهت تلطف او بود و اینکه به صورت هوای حار در آمده است]. 

و هرگاه همچنان آتش آن باقی بماند و یا با همان حرارتی که در او است صعود کند لازم آید هر آنچه در خطی مستقیم برابر وی قرار گیرد بسوزد در حال که چنین نیست، پس در حال صعود [و آن قسمت متصاعد] به صورت نار باقی نمی ماند چنانکه بگفتیم و اگر [در مقام اثبات مستقل بودن نار] به حرکت فلک استدلال کنند و گویند حرکت فلک هر آنچه مجاور وی قرار گیرد بسوزد پس [در آنجا عنصر] نار بود گوئیم از این امر لازم نمی آید که آنجا [عنصر نار] بود و بلکه هوای مستحسن بود. و اگر از طریق احتراق دخان در هنگام رسیدن به نزدیک فلک استدلال بر عنصر نار کنند و گویند ذوات اذناب و شهب از همین دخانات محترق حاصل می شود این استدلال نیز خطا بود زیرا سوزانیدن تنها از خواص آتش نبود چه آنکه آهن گداخته هم بسوزاند و هوای گرم نیز سوزاننده بود و اما استدلال از طریق شبه سوراخی که در صنوبریت چراغ مشاهده می کنیم نیز استدلال درستی نبود زیرا از وجود این امر لازم نمی آید که آنچه در شبه سوراخ بود نار بود و بلکه هوا بود زیرا هر اندازه در ناریت قوی تر بود در دگرگونی به هوا به سبب تلطیف تواناتر بود و هرگاه از دگرگون کردن ماده خود به هوا به سبب تلطیف ضعیف شود بناچار جنبه دخانی آن قوی می شود پس آن قسمت از شعله چراغ که به نزدیک فتیله و امثال آن می باشد تلطّف یابد و از جهت قوت ناریت بصورت هوا درآید و گرمی آن همچنان بماند. پس از این جهت که هوائی لطیف بود بصر و دید در آن نافذ بود و از این جهت که حار است می سوزاند نه از آن جهت که نار است. } (کتاب ترجمه حکمة الاشراق شیخ الاشراق شهاب الدین یحیی سهروردی صفحات 305 الی 307 چاپ دانشگاه تهران)

 

همانگونه که ملاحظه می نمایید نظرات سهروردی در باره کره آتش با دانش جدید نسبتاً منطبق است. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🔥🌍

تصویر هیئت عالم در نظر حکمای قدیم بر گرفته از کتاب گوهرمراد فیاض لاهیجی (داماد ملاصدرا) 

 

فلکیات بطلمیوسی در تمام طول دوره تمدن اسلامی به غیر از یک قرن اخیر نظریه غالب در حیطه کیهان شناسی ما بوده است. البته در این بین معدود دانشمندانی مانند ابوسعید سجزی و... نیز بودند که نظرات ساختار شکنانه ای  داشتند. 

 

@soltannasir

@soltannasir 

 

   { پیوند اسطوره با دین 268} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 27} 

 

    { احادیث ذوالقرنین 17} 

 

                 {اثیر 2}

 

اما ریشه شناسی واژه اتر یا اثیر در اسطوره شناسی یونان : 👇

        

                                                   Aether }

اتر، تجسم آسمان فوقانی، یعنی مکانی که نور در آن پاک تر و خالص تر از آسمان مجاور زمین بود، می باشد. هزیود او را پسر erebe  و nyx (تاریکی و شب)، و برادر hemera (روشنائی روز) دانسته، بنا به پاره ای روایات وی پس از وصلت با «روز»، زمین و آسمان و دریا را به وجود آورد و همچنین غصه، خشم، دروغ از او پیدا شدند. بعلاوه Ocean، Themis، Tartare ، Briaree، Gyges، Steropes (که بعقیدهٔ هزیود، از سیکلوپ ها بودند) ، Atlas، Hyperion، Saturne، Ops، Moneta، Dione  هم از او بدنیا آمدند. در این فهرست، که Hygin به نقل آن پرداخته، عناصری می بینم که مربوط به داستان اورانوس می باشد (به اورانوس رجوع شود). سیسرون، اتر را پدر ژوپیتر و coelus دانسته.} (کتاب فرهنگ اساطیر یونان و رُم اثر پیر گریمال ترجمه احمد بهمنش چاپ دانشگاه تهران صفحات 33 و 34)

 

اما حال ریشه شناسی کلمه «اتر» در زبان های ایران باستان که هم خانواده زبان یونان باستان محسوب می شود. (یونانیان نیز آریایی بودند و زبانشان جزو خانواده زبان های هندواروپایی به حساب می آید و البته باید اشاره کرد که اجداد آریایی خویش را بربر می دانستند) :👇

 

{واژهٔ آتش در زبان فارسی میانه 

«آتَش = ātaxš» ایرانی باستان حالت فاعلی 

«ātarš»  «ātar+ s»

 

 در زبان پهلوی آتَخش (ātaxš) و در زبان اوستایی آتَرش (ātarš) است. این واژه برگرفته از واژه اوستایی آتَر (ātar) که خود مشتق از کلمه هندواروپایی (āter) باشد این واژه در زبان سنسکریت هوتش (هوت+اش) به معنی خورنده قربانی است. این واژه در پارسی میانه آتُر (ĀDUR یا ādar) و در فارسی امروزی آذر است. این واژه در زبان کُردی به صورت «ager  » بکار می رود.

همچنین قس فارسی تش "تشنگی" (برهان قاطع) (سنسکریت: _trsa "تشنگی")، و تش، که در برخی گویش ها به معنی «آتش» است. 

 [واژه آتش در زبان عبری («اش= esh» «אש» ) نیز ممکن است با صورت هندو اروپایی این واژه در ارتباط باشد.] 

لغت عربی: عطش "تشنگی" نیز ممکن است از لغت آتش مشتق، و در واقع از اصلی ایرانی مأخوذ باشد. } (بُن مایه: برگرفته از کتاب فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی محمد حسن دوست جلد اول مدخل آتش با اندکی دخل و تصرف ) 

 

خواننده گرامی همانگونه که ملاحظه می نمایید اتر در زبان های هندواروپایی معنی آتش را می دهد. بنابراین از این جنبه به نظر سخن آناکساگوراس درست است که آن را به معنی آتش می دانست. اما اگر ارسطو برای آن معنایی غیر از آتش متصور است و آن را طبیعت پنجم می داند شاید ریشه در اسطوره های یونانی و ایزد آئتر دارد. زیرا ارسطو اعتقاد بر این دارد که از فلک قمر تا فلک الافلاک از اثیر یا طبیعت پنجم پوشیده شده است و ایزد آئتر نیز ایزد تجسم آسمان فوقانی است. یا به نوعی صورت مثالی آسمان فوقانی است که به صورت یک ایزد متجلی می شود. بنابراین ارسطو اتر یا اثیر را غیر از کرهٔ نار در نظر می گیرد زیرا آسمان فوقانی در نظر وی از فلک قمر شروع می شود. در واقع ارسطو و آناکساگوراس کلمهٔ اتر را برای دو حقیقت متفاوت بکار می گیرند. همین مشکل را ما در فلسفه اسلامی نیز داشته ایم زیرا همانگونه که گفته شد گاه اتر یا اثیر را به عنوان کره آتش در نظر گرفته می شده است و گاه به عنوان طبیعت پنجم.  

 

اما نویسندگان رسائل انجمن سرّی اخوان الصفا بر خلاف ارسطو و مشائیان که عالم را به دو عالم فلک تحت فلک قمر و فوق فلک قمر تقسیم می نمودند عالم را کلی به هم پیوسته می دانستند. و با اینکه افلاک را متشکل از طبیعت پنجم (اثیر) می دانستند اما از نظر آنان جوهر افلاک در طبایع اربعه با عناصر سهیم است : 👈 { اخوان در اینکه طبیعت پنجم در معرض کون و فساد قرار نمی گیرد و کثافت و لطافت ندارد با مشائیان متفق الرأی اند و حتی در بعضی قسمتهای رسائل طبیعت پنجم را نیز مانند اثیر از طبایع چهارگانه بری می دانند لکن اکثر اوقات بروج و سیارات را که از طبیعت پنجم ساخته شده اند دارای طبایع اربعه می دانند، مثلاً در رسائل جلد دوم، ص 26، به بعد، و ص 39_42. } (کتاب نظر متفکران اسلامی دربارهٔ طبیعت نوشتهٔ دکتر سید حسین نصر ص86 پانویس ) 

 

اینجا باید به این نکته نیز اشاره نماییم که ارسطو جنس ایزدان را _که پیشینیان به غلط آنان را می پرستیدند و از صورت آنان برای خویش بت ها می ساختند_ از اثیر (طبیعت پنجم) می داند که کون و فساد در آن راه ندارد. بدین خاطر تا افلاک برپا است این موجودات فرومایه باقی خواهند ماند و اینان بر خلاف جنیان که خلقتشان از آتش است و کون و فساد در جسمشان راه دارد _علی الظاهر_ نامیرا می باشند.

 

ادامه دارد...

 

@soltannasir

🔥

 

   { پیوند اسطوره با دین 267} 

 

   { ذوالقرنین قرآن کیست? 26} 

 

    { احادیث ذوالقرنین 16} 

 

               { اثیر 1 }

 

ادامه...👇

 

ادامه نکته 3: باید دقت داشت که در این نظریه این قابلیت برای حق تبارک تعالی وجود دارد که بدون تصرف در گردش افلاک روز و شب و طلوع نمودن خورشید یا طلوع ننمودنش را در هر نقطه از زمین مادی ما کنترل نماید. در واقع آنچه که فقیر بدان قائل هستم اندکی با نظر پیشینیان تفاوت دارد. 

در نظام فلکیات قدیم قائل به وجود زمین کره و سپس آب کره و سپس هوا کره و سپس کره نار یا آتش بودند. و سپس بالای این کره در نظر پیشینیان فلک قمر قرار داشت و بالای فلک قمر فلک عطارد قرار داشت و این نظام فلکی تا فلک ثوابت (فلک هشتم) و سپس فلک الافلاک (فلک نهم) ادامه می یافت. از فلک قمر به بالا در نظر قدما از اثیر تشکیل شده است. اثیر در نظر ارسطو رئیس مشائیون عنصر پنجم است که کون و فساد در آن راه ندارد. در نظر ارسطو جنس خلقت ایزدان از همین اثیر است. به گزیده ای از جملات ارسطو که در کتاب «در آسمان» آورده است توجه فرمایید: 👇

 

{... و اگر این جسم نمی تواند نه قبول نموّ کند و نه قبول ذبول، همین استدلال به ما امکان می دهد که تصوّر کنیم که این جسم قبول استحاله نیز نمی کند. زیرا استحاله حرکت در مقولهٔ کیفیّت است، و در مقولهٔ کیفیّت، حالات دائم و حالات موقّت بدون تغییراتی در خصوصیّات حادث نمی شود، مانند تندرستی و بیماری. و امّا، ما می بینیم که همهٔ اجسام طبیعی، که بر حسب خصوصیّاتشان تغییر می کنند، مثلاً اجسام جانوران و اجزاء آنها و نیز اجسام گیاهان و همچنین اجسام عناصر، در معرض نموّ و ذبول اند. بنابراین، اگر راست است که جسم متحرّک به حرکت مستدیر قابل نموّ و ذبول نیست، پس منطقی است که قابل استحاله نیز نباشد. 

بنابراین، این که جسم نخستین ابدی است، و نموّ و ذبول ندارد، بلکه پیری ناپذیر، استحاله ناپذیر است، چیزی است که به روشنی از آنچه ما گفتیم بر می آید، اگر بتوان به [درستی] اصولی که ما پیش نهاد کردیم اعتماد کرد. به نظر می آید که نظریّهٔ ما مؤیّد واقعیّات است و واقعیّات مؤیّد نظریّهٔ ما. زیرا همهٔ انسانها تصوّری از خدایان دارند، و همهٔ کسانی که به وجود خدایان اعتقاد دارند، اعمّ از یونانی و غیر یونانی، در تخصیص بالاترین جای به خدایان متّفق اند، بی گمان به سبب آنکه فناناپذیر را مرتبط با فناناپذیر تصوّر می کنند و هر فرض دیگری را غیر قابل قبول می دانند. بنابراین، اگر موجودی الهی هست، چنانکه بی گمان هست، آنچه ما دربارهٔ نخستین جوهر جسمانی گفتیم کاملاً درست است. این چیزی است که به قدر کافی از مشاهدهٔ حسّی بر می آید، لااقلّ تا آنجا که بتوان به شهادت صرفاً انسانی اعتماد کرد. 

در حقیقت، از دیرباز، به گواهی روایاتی که از عصری به عصر دیگر منتقل شده است، هرگز هیچ تغییری، نه در مجموع دورترین فلک، و نه در هیچ یک از اجزاء آن، روی نداده است. حتّی به نظر می آید که نام آن از [زمان] قدیم ترین نیاکان ما تا زمان کنونی بر جای مانده است، زیرا پیشینیان ما نیز دربارهٔ آن همان عقیده ای که ما داریم داشته اند، چه، نه یک بار و دوبار ، بلکه تصوّر می کنیم که، بارهای بیشمار عقاید یکسانی بیان شده و سرانجام به ما رسیده است. به همین سبب است که پیشینیان، چون می اندیشیدند که نخستین جسم چیزی متفاوت با خاک و آتش و هوا و آب است، بالاترین مکان را «اتر» («اثیر») نامیده اند، زیرا [این بالاترین مکان] تا ابد پیوسته در حرکت است. ولی آناکساگوراس «اثیر» را به معنایی خلاف معنی حقیقی آن به کار برده و آن را معادل آتش گرفته است. } (کتاب در آسمان ارسطو صفحات 13 الی 15) 

 

ارسطو در کتاب «در آسمان» خویش با توجه به مقدماتی سعی در اثبات وجود طبیعت اثیر به عنوان طبیعت پنجم می نماید. وی با توجه به اقسام حرکت می گوید چون حرکت مستقیم در فلک وجود ندارد، بلکه مبدأ میل مستدیر در آن است. و این هر دو مبدأ در فلک نمی شود در فلک باشد. چون طبیعت فلک واحد و بسیط است و مرکب از طبایع مختلف نیست. بنابراین دو امر متضاد نمی تواند در آن باشد. بنابراین طبیعت فلک، حار (گرمی) و بارد (سردی) و رطب (تری) و یابس (خشکی) ندارد و خفیف و ثقیل نیز نمی باشد. پس از طبیعت کون و فساد ناپذیر پنجمی تشکیل می شود که در نظر ارسطو آنگونه که نقل شد اثیر نام دارد. ارسطو قول آناکساگوراس را که اثیر را به عنوان آتش می گیرد اشتباه می داند. در کتب حکمت اسلامی نیز ما این مشکل را می بینیم که گاه از کُرهٔ نار به کُره اثیر تعبیر می شود و گاه از اثیر به عنوان طبیعت پنجم یاد می شود که مقابل طبیعت عنصری است. 

اما منشأ اختلاف ارسطو و آناکساگوراس کجاست ? در ادامه با یکدیگر خواهیم دید. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌍🌛💫

{ شیوه ای مجرب در ختم سوره مبارکه یس }
با سلام و عرض تبریک بابت فرارسیدن چهلمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی به همه شما عزیزان
علامه بزرگوار حسن زاده آملی در کتاب رساله رموز کنوز خویش می فرمایند که: 👇 
{ در یک جلسه برای قضای حاجات چهارصد و سی و دو مرتبه «سلام قولا من ربّ رحیم بحقّ سرّ امیرالمومنین (علیه السلام)» مجرب است. } (هزار و یک کلمه جلد سوم صفحه 422) 
فقیر اینجا دستور کامل این ختم را که از استاد سلوکی خویش آیت الله شیخ محمدصابر... اهل لرستان نقل دارم خدمت شما عزیزان ارائه می نمایم ان شااللّه عاشقان امیرالمومنین علیه السلام از فردا می توانند تا پایان ایام البیض در ماه رجب این عمل را به مدت چهل روز انجام دهند. زمان مناسب برای انجام این دستور از طلوع آفتاب تا پایان یک چهارم ابتدایی روز است. بنابراین خوانندگان گرامی می توانند فردا پس از طلوع آفتاب غسل نمایند و آنگاه به انجام این دستور که کمتر از یک ساعت زمان می برد مبادرت ورزند. سپس می توانند کم کم آماده حضور در راهپیمایی 22 بهمن شوند. 
 
شیوه ختم سوره یاسین :👇
{بسم اللّه الرحمن الرحیم 
بسم اللّه و باللّه و من اللّه و الی اللّه و علی اللّه و فی اللّه  و لا اله الا اللّه  و ما النصر الا من عند اللّه و لا حول و لا قوه الا باللّه العلی العظیم 3بار
یاسین یاسین یاسین یاسین یاسین (یس 5بار) 
«صلی الله علیه و آله و القرآن الحکیم» ( 5 بار )
بعد ادامه تا مبین اول پس از تلاوت مبین اول سوره شمس یکبار تلاوت شود سپس ده بار ایاک نعبد و ایاک نستعین گفته شود.
بعد تلاوت تا مبین دوم باز تلاوت سوره شمس یکبار و ده بار ایاک نعبد و ایاک نستعین 
تا مبین سوم هم همینطور 
سپس آیه 25 
110 بار تلاوت شود.
ادامه داده تا مبین چهارم سوره شمس یکبار و ایاک نعبد و ایاک نستعین 10بار
تا آیه 58 به این صورت «سلام قولا من ربّ رحیم بحق سرّ امیرالمؤمنین» 432 بار
این جا ختم باید جلی باشد (حرکات دست و سر و گردن و تلالو خوردن مجاز است ختم باید آنقدر آهنگ و لحن تغییر دهد تا با دل و سر و زبان و جوارح به تاثیر در روح نشیند و شکل اصلی بر باطن ذاکر را بیابد ) 
سپس ادامه داده تا مبین پنجم باز هم شمس یکبار و ایاک نعبد و ایاک نستعین 10بار
باز ادامه تا مبین ششم و هفتم هم بدین صورت یاسین ختم میشود. } 
@soltannasir

کتاب اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی

نويسنده: آیزاک نیوتن

مترجم: بهنام شیخ باقری

ناشر: نشر نی

زبان كتاب: فارسي

تعداد صفحه: 690

اندازه كتاب: وزیری

نوع جلد: شومیز

سال انتشار: 1397

دوره چاپ: 2

قیمت:  76000 تومان

 

... به این اثر به‌عنوان اصول ریاضی فلسفه‌ی طبیعی می‌نگرم. چرا که به‌نظر می‌رسد وظیفه‌ی اصلی فلسفه این است که نیروهای طبیعی موجد حرکات در پدیده‌ها را بیابد و آن‌گاه از نیروهای به‌دست آمده پدیده‌های دیگر را تبیین کند و با این دیدگاه است که گزاره‌های کتاب‌های اول و دوم را ارائه نموده‌ام. در کتاب سوم، من این نیروها را در تشریح منظومه‌ی جهانی به‌کار گرفته‌ام و با استفاده از گزاره‌هایی که در کتاب‌های قبلی به طریق ریاضی طرح و اثبات شده‌اند و از روی پدیده‌های سماوی، نیروی جاذبه‌ی اجسام به سوی خورشید و سیارات دیگر را به‌دست آورده‌آم و آن‌گاه با استفاده از این نیروها و گزاره‌های دیگر که آن‌ها نیز جنبه‌ی ریاضی دارند، حرکات سیارات، ستاره‌های دنباله‌دار، ماه و دریا را نتیجه گرفته‌ام. 

خواندن این کتاب برای عزیزانی که علم نجوم و تاریخ علم را به طور جدی دنبال می نمایند ضروری است.

@soltannasir

ضمن عرض تسلیت بابت فرا رسیدن ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها، دروس در روز 23 بهمن ارسال خواهد شد. با وجودی که احادیث ذوالقرنین از تفسیر البرهان نوشته شده و تنها نیاز به نوشتن نکات آن بوده است. اما آخرین حدیثی که دربارهٔ ذوالقرنین نقل نمودیم علت توقف دروس بوده است. زیرا این حدیث فقیر را به فکر فرو برد که آیا بر روی آن و کیهان شناسی مربوط به نظر قدما و تطبیق احتمالی آن با بعضی یافته های جدید و جهان اسطوره و کوه قاف بپردازم. یا خیر بگذارم وقت دیگر.

چندین روز درگیر نوشتن یا ننوشتن در این باب بودم. و چند باری نیز مطالبی نوشتم و سپس پاک نمودم. تا اینکه در نهایت تصمیم گرفتم اندکی برروی این حدیث توقف نمایم و مقدماتی درباب نظر قدما در باب جهان و کیهان شناسی و جهان اسطوره و چیستی اساطیر  سخن بگویم. 

خیلی ها به فقیر انتقاد می نمایند که چرا تا این حد بر سر اسطوره متوقف شده اید. اسطوره مگر چیست که تا این میزان برای ما مهم باشد ?! 

چرا احادیث مهدوی و آخرالزمانی نمی گویید ?! 

باید بگویم که در باب احادیث مهدوی ان شااللّه در سال آخر کانال یعنی سال 1399 _به شرط زنده و سالم بودن_ بابی باز خواهم نمود. و نکاتی را از احادیث مهدوی نشان خواهم داد که تا کنون چشم کسی ندیده است. 

امّا اسطوره و چیستی آن و شکل جهان در نزد قدما برای ما مهم است زیرا علاوه بر پیوندهایی که با همه ادیان دارد. در آخرالزمان مرزهای عوالم باز خواهد شد و تمام موجوداتی که در مرز دنیای مرئی و غیر مرئی زندگی می نمایند قابل رویت خواهند شد و پایشان به عالم ما باز خواهد گشت. یعنی علاوه بر جنیان و دیوان و پریان،  موجودات دیگری نظیر «یأجوج و مأجوج» و «مالوق و ماسوخ» و «تارس و تافیل» که در احادیث به آنان اشاره شده و ایزدان اسطوره ای و حتی گروهی از فرشتگان (بنا به بعضی احادیث فرشتگانی نیز یاور حضرت صاحب الامر عجل اللّه خواهند بود و حتی با حضرت در همان ابتدای ظهورش بیعت خواهند نمود) نیز از عوالم خود درگیر مسئله آخرالزمان و ظهور خواهند شد.

چیستی و شناخت اسطوره می تواند کمک شایانی در آیندهٔ این نبرد نهایی نماید. 

 حال سوال اینجاست اگر فقیر به این موضوع مهم نپردازم چه کسی بدان بپردازد ?! 

 

@soltannasir

فروش کتب علوم و نجوم اسلامی

 

به زودی کتاب بیان النجوم تایپی و به زبان فارسی چاپ خواهد شد.  قیمت 75 هزار تومان. تعداد 350 صفحه.

@bookolumegharibe

@bookmehr                          آیدی سفارش ؛ 

@malmir63

[Forwarded from فروش کتب علوم و نجوم اسلامی (▂▃▄▅▆▇█▓▒░Malmir░▒▓█▇▆▅▄▃▂)]

فهرستِ کتاب بیان النجوم :

بابِ نخستین

اندر دانستنِ احوالِ هیئتِ افلاک و دایرۀ مُعَدِّلالنَّهار

بدین شرح میرود:

 [الف]: فصل اوّل، اندر هیئتِ افلاک و دوایر عظام.

ب: فصل اندر هیئت فلکِ ستارگانِ ثابته.

ج: فصل اندر هیئت فلکهای آفتاب و حرکتشان.

د: فصل اندر هیئت فلکهای ماه و حرکتشان در طول.

هـ: فصل اندر هیئت فلکهای عطارد و حرکتشان در طول.

و: فصل اندر هیئت فلکهای زحل و مشتری و بهرام و زهره.

ز: فصل اندر هیئت فلکهای ستارگان متحیّره در عرض.

ح: فصل اندر استخراج جمع مشکلات تمامی علم هیئت.

ط: فصل اندر دایرۀ مُعَدِّلالنّهار و افزودن و کاستن روز است.

ی: فصل اندر غایت ارتفاع و اجزای ساعتها در خط معدلالنهار.

 

بابِ دُوُم

اندر دانستن احوال هیئتِ زمین و دریاها و منازل

یا: فصل اندر زمین و طول [و] عرض اقلیمها.

یب: فصل اندر برآمدن بُرُوج در میان اقلیمها.

یج: فصل اندر مقدار دریاهای روی زمین.

ید: فصل اندر مقدار زمین و [4] ابعاد و اجرام و قُطرهای ستارگان.

یه: فصل اندر معرفتِ طبایعِ جهاتِ زمین و بادها.

یو: فصل اندر قسمت منازلِ ماه و طبایعِ سعد و نحس.

یز: فصل اندر برآمدن و فُرُوشدن منازلِ ماه.

یح: فصل اندر زیادتیِ نور ماه و نقصانش و دیدن ماه نو.

یط: فصل اندر شناختنِ مرکز عالم.

ک: فصل اندر طول [و] عرض شهرها از جزایر خالدات.

 

باب سِوُم

اندر دانستن احوال بروج و دلیلهای ایشان

کا: فصل اندر معرفت قسمت بروج.

کب: فصل اندر شناختن  طبایع بروج.

کج: فصل اندر صفت برج حمل.

کد: فصل اندر برجهای منقلب و ثابت و ذیالجسدین.

که: فصل اندر نری و مادهای بروج.

کو: فصل اندر روزی و شبی بروج.

کز: فصل اندر معرفت الوان بروج.

کح: فصل اندر شناختن مثلّثات بروج.

کط: فصل اندر مربّعات بروج.

ل: فصل اندر شناختن مسدّسات.

لا: فصل اندر شناختن اندامهای مردم بروج.

لب: فصل اندر شناختن علامتهای خروج از بروج.

لج: فصل اندر طول و عرض شهرها.

لد: فصل اندر دانستن طالع شهرها از بروج.

 

باب چهارم

اندر احوال بروج و ستارگان و دلیلهای ایشان

له: فصل اندر خانههای ستارگان.

لو: فصل اندر وبالِ ستارگان در بروج.

لز: فصل اندر شرف و هبوط ستارگان.

لح: فصل اندر اوجها و حضیض ستارگان در برج.

لط: فصل اندر حدود ستارگان از بروج.

م: فصل اندر وجوه ستارگان از بروج.

ما: فصل اندر سُرُورِ  ستارگان [از] بروج.

مب: فصل اندر رفتن ستارگان از بروج.

مج: فصل اندر نظر کردنِ ستارگان به یکدیگر.

مد: فصل اندر نظر ناکردنِ ستارگان به یکدیگر از بروج.

مه: فصل اندر خلافِ طبعِ ستارگان بروج.

مو: فصل اندر حرکت کردن ستارگان ثابته در بروج.

مز: فصل اندر مزاج و عظم و فعل ستارگان ثابته.

مح: فصل اندر دانستنِ خداوندانِ ساعتهای روز و شب. 

 

 

باب پنجم

اندر طول ستارگانِ متحیّره  و دلیلهایِ ایشان

مط: فصل اندر صفاتِ ستارگان.

ن: فصل اندر طبایعِ ستارگان.

نا: فصل اندر سعد و نحسِ ستارگان.

نب: فصل اندر نری [5] و مادهای ستارگان.

نج: فصل اندر اَلوانِ ستارگان.

ند: فصل اندر احوال نیک و بد ستارگان.

نه: فصل اندر قوّتِ ستارگان.

نو: فصل اندر ضعفِ ستارگان.

نز: فصل اندر دلیل سوختن کواکب.

کح: فصل اندر رجوعتِ ستارگان.

نط: فصل اندر ضررِ ستارگان.

س: فصل اندر قِران و دلیلهای ایشان.

سا: فصل اندر شرقی و غربی کواکب.

سب: فصل اندر روشن و تاریک نمودن کواکب.

سج: فصل اندر صاعد و هابط شدن کواکب.

سد: فصل اندر صلاح و فساد کواکب.

سه: فصل اندر دوستی و دشمنی کواکب.

سو: فصل اندر حالات ستارگان.

سز: فصل اندر سعادت کواکب.

سح: فصل اندر نحوست ستارگان.

سط: فصل اندر سعادت ماه.

ع: فصل اندر نحوست ماه.

عا: فصل اندر گرفتن آفتاب و دلیلهایش.

عب: فصل اندر گرفتن ماه و دلیلهایش.

عج: فصل اندر پیدا کردن شهادت کواکب.

عد: فصل اندر دلیلهای ستارگان.

عه: فصل اندر جواهر و صورت کواکب.

عو: فصل اندر طبیعت ستارگان که ذاتی بود یا عَرَضی.

عز: فصل اندر شناختنِ علامتهای مردم از ستارگان.

عح: فصل اندر استیلای ستارگان بر مردم.

 

بابِ ششم

اندر احوال فلک و دلیلهای دایرۀ افق

عط: فصل اندر قسمت فلک و دلیلهای خانهها.

ف: فصل اندر دلیل احوال مولود از کواکب.

فا: فصل اندر نظر کردن در احوال و دلیلهای طالع.

فب: فصل اندر شناختن شادی ستارگان در خانههای طالع.

فج: فصل اندر سقوط ستارگان در خانههای طالع.

فد: فصل اندر خانههای روشن و تاریک از طالع.

فه: فصل اندر الوان خانههای طالع.

فو: فصل اندر تغییرِ الوان خانههای طالع.

[Forwarded from فروش کتب علوم و نجوم اسلامی (▂▃▄▅▆▇█▓▒░Malmir░▒▓█▇▆▅▄▃▂)]

بابِ هفتم

اندر طالع مولودها گرفتن و دلیلهایش

فز: فصل اندر طالعِ مولودها گرفتن.

فح: فصل اندر دانستنِ درجِ طالع و ساعات.

فط: فصل اندر بیرون آوردن هیلاج.

ص: فصل اندر بیرون آوردن کدخدای.

صا: فصل اندر سعود و نحوس با کدخدای.

صب: فصل اندر دلیل رأس و ذنب باکدخدای.

صج: فصل اندر بیرون آوردن فردار.

صد: فصل اندر بیرون آوردن اثنیعشریات.

صه: فصل اندر بیرون [6] آوردن نهبهرات. 

صو: فصل اندر بیرون آوردن دریجان.

صز: فصل اندر بیرون آوردن جانبختار .

صح: فصل اندر دانستن دلیلهای نیک و بد مولود.

 

بابِ هشتم

اندر سهام و دلیلهایش

صط: فصل اندر سهام خانههای طالع.

ق: فصل اندر سهام آنچِ به تحویل سال به کار دارند.

قا: فصل اندر سهام خوردنیها.

قب: فصل اندر سهام میوهها.

قج: فصل اندر سهام حبوبها.

قد: فصل اندر سهام داروها و غیرش

 

بابِ نهم

اندر معرفتِ اُصطُرلاب

فصل: اندر دانستنِ آنچِ به ذات اصطرلاب تعلّق دارد.

فصل: اندر تفسیرِ آنچِ به ذات اصطرلاب [تعلّق] دارد و غیرش.

فصل: اندر معرفتِ راستی و کژی اصطرلاب.

فصل: اندر ارتفاع گرفتنِ مقنطرات.

فصل: اندر بیرون آوردنِ طالع و غارب به روز.

فصل: اندر دانستنِ طالع [و] غارب و وَسطالسماء [و] وَتَدالأرض به شب.

فصل: اندر دانستنِ وَسطالسماء و وَتَدالارض.

فصل: اندر بیرون آوردنِ ساعاتِ زمانی.

فصل: اندر شناختنِ ساعات مُستوی.

فصل: اندر دانستنِ ساعات به شب.

فصل: اندر دانستنِ اجزای ساعات در روز.

فصل: اندر معرفتِ نصفالنّهار مقیاس.

فصل: اندر دانستنِ قوسالنّهار.

فصل: اندر دانستنِ قوساللّیل.

فصل: اندر دانستن طالع و غارب به شب.

فصل: اندر شناختن دایرۀ فلک.

فصل: اندر فُرُوشدنِ بروج در هر اقلیمی.

فصل: اندر دانستن میلِ بروجِ از خط استوایی.

فصل: اندر معرفتِ تحویلِ درجِ مطالع از درجِ راست.

فصل: اندر معرفت تحویلِ درجِ راست از درجِ مطالع.

فصل: اندر قیاسِ ستارگانِ ثابته به شب.

فصل: اندر شناختنِ غایتِ ارتفاعِ ستارگانِ ثابته در شهرها.

فصل: اندر شناختن روز ستارگان ثابته.

فصل: اندر بودن ستارگان در زیر زمین.

فصل: اندر معرفت جُزو برآمدن و فُرُوشدن ستارگان.

فصل: اندر شناختن مطرحِ شعاعِ ستارگان.

فصل: اندر دانستن بروج و درجِ میل آفتاب.

فصل: اندر شناختن عَرضِ شهرها.[7] 

فصل: اندر دانستنِ شهرهای شمالی و جنوبی.

فصل: اندر دانستنِ برآمدنِ فجر.

فصل: اندر دانستنِ وقتِ نمازِ پیشین.

فصل: اندر دانستنِ وقتِ نمازِ دیگر.

فصل: اندر دانستنِ وقتِ فُرُوشدنِ شفق.

فصل: اندر شناختنِ دوازده خانه.

فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویلِ سالِ عالَم.

فصل: اندر دانستنِ طالعِ سالِ گذشته [و] طالع تحویل.

فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویل که به روز بوده باشد [و] به شب.

فصل: اندر دانستنِ ساعاتِ سالِ عالَم.

فصل: اندر دانستنِ درجههای محوِ ستارگان.

فصل: اندر دانستنِ طالعِ تحویلِ مولود.

فصل: در دانستنِ مشکلاتِ الفاظ.

 

[In reply to سلطان نصیر]

کتابی بسیار خوب در باب علم هیئت و نجوم و تنجیم. آن هم به صورت تایپی با قیمتی مناسب (قیمتی کمتر از یک کیلوگرم گوشت قرمز 😊)


 

@soltannasir

 

@soltannasir

 

     {پیوند اسطوره با دین 266} 

 

       {ذوالقرنین قرآن کیست? 25}

 

       {احادیث ذوالقرنین 15} 

 

ادامه...👇

 

ادامه نکته 2: مشکل زمانی پیش می آید که یکی از این دو جریان سعی بر انحصار معارف الهی نماید و وجود جریان دیگر را برنتابد. علی ای حال وجود هر کدام از جریان های فکری مورد نظر در حوزه ها لازم است. و چون یکی از این جریان ها در حوزه غالب شود نباید جریان دیگر را سرکوب نماید. انحصارگرایی در حیطه معارف نه تنها که به نفع حوزه و دین نیست بلکه ضرر نیز دارد. 

 

نکته 3: اما اینجا لازم است بار دیگر به آنچه در حدیث آمده است بپردازیم. رفتن ذوالقرنین به مغرب الشمس و دیدن این مسئله که فرشتگان خورشید را به درون دریا می کشند. 

در مورد مغرب الشمس و مطلع الشمس پیشتر سخن گفتیم که در زمین کروی اساساً شرقی ترین و غربی ترین نقطه وجود خارجی ندارد و این مسئله اعتباری می باشد. بنابراین شرقی ترین و غربی ترین نقطه عالم بر اساس هیئت جدید و قدیم (بطلمیوسی) وجود ندارد. حتی در نظریه زمین تخت نیز که امروزه عده ای در قرن 21 آن را دنبال می نمایند هر چند که شرقی ترین و غربی ترین نقطه وجود دارد. اما خورشید در این نظریه در مداری دایره ای شکل بر بالای زمین در حرکت است و طبیعتا این مسئله ارتباطی با مطلع الشمس و مغرب الشمس و کشیده شدن خورشید توسط فرشتگان در دریای تاریک ندارد!

ماجرا متفاوت از این مسائل است و در هر سه نظریه قابلیت گنجایش دارد. 

پیشتر بر اساس اسناد تاریخی گفته شد که در نزد مردمان دنیای باستان و منطقه میان رودان دریای سیاه و مدیترانه در شمال دریای غروب خورشید؛ و خلیج فارس و دریای عمان دریای طلوع خورشید بوده است. 

برای فهم این نکته که فرشتگان خورشید را به درون دریا می کشند. ابتدا باید از خود بپرسیم که آیا این فرشتگان مادی و دارای بدن عنصری هستند یا خیر ? 

پاسخ روشن است خیر مادی نیستند. 

 پس فرشتگانی که ذوالقرنین دیده است علی القاعده باید دارای بدن مثالی بوده باشند.  

این فرشتگان دارای بدن مثالی در عالم اثیری که بر اساس نظر حکمای قدیم هستی افلاک را تشکیل می دهند قرار دارند. دانش فیظیک جدید، علی الخصوص فیظیک انیشتینی وجود اثیر را نمی پذیرد. اما آنچه مسلم است این است که بدون قائل بودن به وجود عالم اثیر و عالم مثال بسیاری از حقایق دینی و ماورائی قابل توجیه و تفسیر نیست و فناوری های امروز بشری توان اثبات وجود عالم اثیر و عالم مثال را ندارند. 

اما حال به سراغ ماجرای غروب خورشید برویم. در نظام افلاک بطلمیوسی که تا ابتدای قرن بیستم در جهان اسلام غلبه داشته است. زمین کروی و ثابت است و خورشید در فلک چهارم در حال گردش است. و این فلک اثیری است. طبیعی است که خورشید در چنین نظامی در جایی غروب نمی نماید. اما چون به کنار دریا می رویم هنگام غروب به عنوان ناظر زمینی می بینیم که قرص خورشید علی الظاهر در دریا غروب می نماید. و همانگونه که در حدیث ملاحظه نمودید فرشتگانی این قرص را با زنجیر به درون آب می کشند! اینجا سوالی پیش می آید. آیا قرص خورشید که ما آن را در آسمان می بینیم با خود خورشید یکی است ? 

آیا ممکن است قرص خورشید انعکاسی از خورشید حقیقی باشد که از مجرای عالم اثیری رد شده است (در واقع از فیلترینگ عالم اثیری رد شده است) و ما آن را می بینیم. عالم اثیر را که هستی افلاک را تشکیل می دهد دارای آینه های متعدد فرض نمایید که در هر نقطه از زمین مادی ما تصویر خورشید و حتی کواکب را در شب منعکس می نماید. فرقی نمیکند شما به چه نوع کیهان شناسی قائل باشید در کیهان شناسی مدرن نیز با فرض پذیرفتن عالم اثیری می توان قائل به این مسئله شد که قرص خورشید در عین آنکه انطباق کامل با حقیقت خورشید دارد اما از مجلای عالم اثیر می گذرد و عین خورشید نیست. 

در چنین جهان بینی ای هر چند که یک نظریه ذوقی باشد می توان حقایق دینی و حتی وجود اسطوره را تعریف نمود. در چنین نگرشی بدون آنکه تغییری در گردش زمین به دور خورشید در فلکیات جدید و یا گردش خورشید بر بالای زمین بر اساس فلکیات قدیم پیش بیاید. قرص خورشید می تواند در سرزمینی به مانند مصر در دوران حضرت موسی کلیم اللّه سه روز طلوع ننماید در حالی که در سایر نقاط جهان روز و شب روال عادی خویش را داشته باشد. و تغییری در گردش افلاک نیز ایجاد نشود. در چنین شرایطی می تواند برای حضرت سلیمان نبی حشمت اللّه و از آن مهمتر برای حضرت اسدالله الغالب امام العوالم امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام به دعای رسول اللّه صلوات الله علیه رد الشمس رخ دهد بی آنکه در نظام افلاک تغییر و خللی ایجاد شود. 

 

 

ادامه دارد..

 

@soltannasir

🌞🌊

@soltannasir

 

    {پیوند اسطوره با دین 265} 

 

     {ذوالقرنین قرآن کیست ? 24} 

 

         {احادیث ذوالقرنین 14}

 

ادامه...👇

 

(امیرالمؤمنین علی علیه السلام) فرمود: در این وقت ذوالقرنین سخت به گریه افتاد و گفت: ای خضر ! راست گفتی، بنابراین اساس، من دیگر به دنبال کشور گشایی نمی روم. سپس در میان همان تاریکی و ظلمات، تصمیم به بازگشت گرفت، هنگامی که با اصحاب خود باز می گشت در میان راه صدایی را از زیر سم اسبان خود شنیدند و گفتند: پادشاه این صدا از چیست ?

ذوالقرنین در جواب گفت: از آن (هر چه می خواهید) برگیرید که هر کس برگیرد پشیمان می شود و هر کسی هم از آن بر ندارد نیز پشیمان خواهد شد.

پس بعضی از آنان مقداری برداشتند و بعضی هم بر نداشتند و چون از تاریکی خارج شدند، دیدند زبرجد بوده است و آن هایی که بر نداشته بودند از برنداشتن پشیمان شدند و آن هایی هم که برداشته بودند از این که چرا بیشتر بر نداشته اند نیز پشیمان گشتند.

سپس ذوالقرنین به دومل الجندل بازگشت و در همان جا منزل او بود و در همان جا باقی ماند تا موقعی که خداوند او را قبض روح نمود.

و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم هر موقعی که این ماجرا را متذکّر و یادآور می شد می فرمود: خداوند برادرم ذوالقرنین را رحمت کند که در سیر و سلوک خود و در جستجوی آن چه دنبال می نمود، خطا کار نبود و به درجهٔ زهد و تقوی رسید، چون اگر در هنگام رفتن خود و قبل از رفتن به ظلمات به وادی زبرجد می رسید، هیچ چیز در آن جا باقی نمی گذاشت و همه را برای مردم جمع می کرد، اما چون در هنگام بازگشت به تقوی و زهد دست یافته بود، رغبتی به آن زبرجدها نشان نداد. (تفسیر عیّاشی) }

 

نکته 1: در حدیث بیست و پنجم نیز نام ذوالقرنین عیاش است که پس از طوفان نوح زندگی می کرده است. 

 

نکته 2: دقت در این حدیث (25) نشان می دهد که معصوم می فرماید خورشید (قرص خورشید) با زنجیر توسط فرشتگان به درون دریایی کشیده می شود. طبیعی است که چنین امری بسیار عجیب است و با موازین علوم ظاهری تطابق ندارد. در احادیثی که در حیطه کیهان شناسی و جهان آفرینش در مجامع روایی شیعه و حتی اهل سنت وجود دارد. احادیثی از این دست که با علوم ظاهری جدید تطابق ندارد کم نیستند. عده ای از علما نظیر علامه بزرگوار طباطبایی که خود عالم به علم هیئت قدیم بودند در تفسیر گرانسنگ المیزان سعی در چشم پوشی نسبت به چنین احادیثی دارند. چنانچه در تفسیر آیات ذوالقرنین، حدیثی با همین مضمون را که پیشتر از احتجاج مرحوم طبرسی نقل شد (حدیث 4) را آوردند و سپس به نقد مطلب آن پرداختند که معصوم نگفته که خورشید در دریا غروب می نماید و خرق زمین می نماید بلکه معصوم می فرماید که بعضی دانشمندان چنین گفته اند. ایشان از راوی حدیث انتقاد می نماید که فهم خویش را وارد حدیث نموده است. (ترجمه تفسیر المیزان جلد 13 صفحه 518) اشکالات علامه طباطبایی در نقد حدیث احتجاج کاملاً وارد است. اما باید پرسید که آیا ایشان این حدیث (25) را که اکنون آوردیم و احادیثی از این دست را ندیده اند? مسلما دیده اند اما ایشان تعمداً سعی در چشم پوشی نسبت به چنین احادیثی دارند. در جاهایی از تفسیر گرانسنگ خویش نیز بعضاً احادیث اینچنینی را نقل نموده اند و آن را فاقد سند صحیح دانسته اند و یا حتی از اسرائیلیات به شمار آورده اند. البته باید توجه داشت که علامه بزرگوار طباطبایی، تفسیر گرانسنگ خویش را به عنوان یک تفسیر رسمی به زبان عربی برای حوزویان نوشتند تا در شرایطی که افکار کمونیستی شرقی و ماتریالیستی غربی در جهان اسلام رخنه نموده بود. فضلای حوزه بتوانند با مطالعه نظرات ایشان پاسخ شبهات وارده را به قرآن مجید و عزیز بدهند. شاید در چنین شرایطی چشم پوشی از بعضی احادیث کیهان شناسی که در آثار حدیثی شیعه وجود دارد لازم بوده باشد. زیرا تأیید چنین احادیثی در یک کار رسمی نظیر تفسیر المیزان آن هم در شرایط آن روزگار می توانسته بهانه لازم را برای تمسخر مذهب حقه تشیع به دشمنان اسلام بدهد. چنانچه ما امروزه می بینیم نقل بعضی احادیث بر بالای منابر که مضمونش درست می باشد. بهانه ای برای ساختن کلیپ های تمسخر آمیز توسط کفار می شود و متاسفانه بعضاً می بینیم که مومنینی که آگاهی کامل نسبت به معارف اسلامی و حدیثی ندارند نیز در تمسخر این احادیث با کفار زمانه ما هم صدا می شوند. اینجا ممکن است پرسشی پیش بیاید که چون کفار ممکن است ما را مسخره نمایند آیا ما باید از معارف قرآنی و حدیثی خویش که ممکن است با بینش مادی و ظاهری امروزی منطبق نباشد دست برداریم? پاسخ روشن است خیر نباید دست بکشیم. امّا باید اجازه دهیم که جریان های مختلفی در برخورد با چنین احادیثی وجود داشته باشند. جریانی سعی کند که نگاه امروزی از معارف الهی داشته باشد و نسبت به این احادیث چشم پوشی نماید. و جریانی دیگر نیز این احادیث را منبع استخراج معارف الهی قرار دهند. 

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

@soltannasir

 

    {پیوند اسطوره با دین 264} 

 

     {ذوالقرنین قرآن کیست ? 23} 

 

         {احادیث ذوالقرنین 13}

 

ادامه...👇

 

{پرنده سؤال کرد: آیا مردم نمازهای واجب را ترک کرده اند? 

ذوالقرنین پاسخ داد: خیر، پس یک سوم دیگر بدن پرنده به حالت اول بازگشت و گفت: نترس و جواب مرا بده، ذوالقرنین گفت: سؤال کن.

پرنده پرسید: آیا مردم غسل جنابت را ترک کرده اند? 

ذوالقرنین پاسخ داد: نه، در این موقع تمام بدن پرنده به صورت اول درآمد و به وسیله پله هایی که آماده بود، آن پرنده به بالاترین قسمت قصر بالا رفت و به ذوالقرنین گفت: از این پله هابالا بیا.

ذوالقرنین در حالتی که بسیار وحشت کرده بود و می ترسید و نمی دانست که چه بر سرش خواهد آید، از پله ها بالا رفت، هنگامی که به بالای بام قصر رسید در آن جا سطح بسیار وسیع و گسترده ای را دید که تا چشم کار می کرد ادامه داشت، ناگهان مرد جوان سفیدرویی را دید که صورتی درخشان و لباسی سفید داشت _گویا که مرد و یا شبیه مردی بود _که رو به سوی آسمان کرده و به آن نگاه می کند و دست بر دهان نهاده بود، با شنیدن صدای خشخش حرکت ذوالقرنین، به او گفت: تو کیستی? و چگونه توانسته ای به این جا بیایی? 

پاسخ داد: من ذوالقرنین هستم، گفت: ای ذوالقرنین ! آیا آن چه را پشت نهاده ای تو را کفایت نکرده است که به این جا آمده ای?! 

ذوالقرنین گفت: به من بگو: چرا دست خود را بر دهانت نهاده ای ? 

پاسخ داد: ای ذوالقرنین! من صاحب صور (اسرافیل) هستم و ساعت قیامت نزدیک است و من منتظر هستم که به من دستور دمیدن در صور داده شود و در آن بدمم، سپس دست خود را زد و سنگی را برداشت و آن را به ذوالقرنین داد _که گویا قطعه سنگ و یا شبیه سنگ بود _و گفت : ای ذوالقرنین! آن را بگیر و بدان که گرسنگی و سیری تو به این سنگ بستگی دارد، اکنون (از این جا) باز گرد. 

ذوالقرنین به همراه آن سنگ از آن جا بازگشت و آن سنگ را به نزد اصحاب خود آورد و با آنان دربارهٔ آن پرنده و آن مرد صاحب صور (اسرافیل) سخن گفت، سپس به آنان گفت: آن مرد این سنگ را به من داد و گفت: سیری و گرسنگی تو به این سنگ بستگی دارد، اکنون هر کدام از شما می توانید راز این سنگ را برای من بیان کنید، سپس آن سنگ را در یکی از دو کفّه ترازویی قرار داد و کفّهٔ دیگر سنگی دیگر را گذارد، ولی آن سنگ بقدری سنگین بود که حتّی با گذاشتن هزار سنگ در کفّهٔ دیگر، ترازو متعادل نشد و آن سنگ سنگین تر از آن ها بود.

پس اصحاب او گفتند: ای پادشاه! ما نمی دانیم این چگونه سنگی است، ولی خضر علیه السلام اظهار داشت: ای پادشاه ! از افرادی سؤال می کنی، دانشی نسبت به این سنگ ندارند اما من ماجرای این سنگ را می دانم.

ذوالقرنین گفت: ما را نسبت به آن باخبر گردان و توضیح بده، پس خضر علیه السلام در حضور آنان ترازو را قرار داد و آن سنگ را در یک کفّه نهاد و سنگ دیگری را در کفّهٔ دیگر آن ترازو گذارد و سپس یک مشتری خاک بر آن سنگ مخصوص ریخت، که ترازو متعادل شد. 

و اصحاب ذوالقرنین همگی از این جریان شگفت زده شده و در برابر خداوند متعال سجده کردند و اظهار داشتند: ای پادشاه! این چه امر عجیبی است، ما هزار سنگ در برابر آن قرار دادیم و ترازو، میزان و معتدل نشد، اما چون خضر یک مشت خاک بر آن سنگ افزود، ترازو متعادل گشت، ماجرای این سنگ چیست? 

ذوالقرنین گفت: ای خضر ! ماجرای این سنگ را برای ما بیان کن.

خضر علیه السلام گفت: ای پادشاه ! امر و فرمان خداوند دربارهٔ بندگانش نافذ است و او بر آنان تسلّط کامل دارد و او دانشمندی را به وسیله دانشمندی دیگر و نادانی را به وسیله نادانی دیگر و دانشمندی را به وسیله نادان و نیز نادانی را به وسیله دانشمند، آزمایش می کند و اکنون مرا به وسیله تو و نیز تو را به وسیله من مورد آزمایش قرار داده است.

ذوالقرنین گفت: ای خضر ! خداوند تو را رحمت کند، تو می گویی: خداوند با اعلم قرار دادن تو بر من و با مسلّط گرداندن من بر تو، ما را به وسیلهٔ یک دیگر آزمایش نموده است! اکنون مرا از موضوع و جریان این سنگ با خبر کن.

پس خضر علیه السلام گفت: موضوع این سنگ مثلی است که صاحب صور (اسرافیل) به وسیلهٔ آن خواسته است تو را متوجّه کند که مثال بنی آدم همانند این سنگ است که سنگینی آن بر هزار سنگ غلبه خواهد داشت، اما هنگامی که مشتی خاک بر آن ریخته شد، سیر گشت و مانند سنگ های دیگر قرار گرفت، مثال تو هم همین طور است که خداوند حکومت و سلطنت بسیاری را به تو عطا نموده است، اما راضی نشدی تا این که در جستجوی امری بر آمدی که قبل از تو هیچ کسی آن را طلب نکرده بود و تو به جایی قدم نهادی که پیش از تو هیچ کسی قدم ننهاده بود، بنی آدم نیز چنین هستند، سیر نمی شوند تا موقعی که خاک گور را روی او بریزند. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

@soltannasir

 

    {پیوند اسطوره با دین 263} 

 

     {ذوالقرنین قرآن کیست ? 22} 

 

         {احادیث ذوالقرنین 12}

 

ادامه...👇

 

{گفتند: اسب ماده ای که نزاییده باشد، پس در 👈لشکر به جستجو پرداخت و تعداد شش هزار اسب مادهٔ باکره پیدا کرد😳 و نیز از بین آن جمعیت دانشمندان، شش هزار مرد انتخاب کرد و به هر یک نفر اسبی داد و برای خضر علیه السلام هزار اسب سوار را مهیا کرد _که او را در پیشاپیش آن ها قرار داد _و فرمان داد تا وارد ظلمات (تاریکی ها) شوند و خود ذوالقرنین هم به همراه چهار هزار نفر حرکت کرد و به سپاه خود گفت: تا مدت دوازده سال در کنار پادگان خواهید ماند، پس اگر تا آن زمان بازگشتم که هیچ وگرنه به دیار خود باز گردید و هر کجا مایل بودید، بروید.

خضر علیه السلام اظهار نمود: ای پادشاه! اگر ما در تاریکی حرکت کنیم یک دیگر را نمی بینیم، اگر گم شدیم، در تاریکی چه کنیم ?

به همین خاطر ذوالقرنین به او مهره هایی سرخ رنگ داد _که در مواقع لزوم در اثر برخورد به زمین و ایجاد انفجار تولید نور و صدا می کرد _ و گفت: هرگاه هم دیگر را گم کردید یکی از این مهره ها را بر زمین پرتاب کن تا نورافشانی کند و صدایی از آن بلند می شود و افراد گم شده به دنبال نور و صدای آن می آیند و هم دیگر را پیدا می کنید.

پس خضر علیه السلام آن ها را گرفت و در آن تاریکی حرکت کرد _و برنامه چنین بود که هرگاه خضر علیه السلام به راه ادامه می داد، ذوالقرنین فرود می آمد و استراحت می کرد _ ولی خضر به راه خود ادامه داد تا در آن تاریکی به یک وادی رسید و به همراهانش گفت: شما همین جا بمانید و هیچ کسی از جای خود حرکت نکند و خودش به تنهایی از اسب پیاده شد و به راه افتاد و برای دیدن جلو ی خود مهره ای از آن مهره ها را به زمین می زد و در اثر نورافشانی آن مهره، به جلو می رفت که ناگهان چشمه ای را دید که آب آن سفیدتر از شیر و نورانی تر از یاقوت و شیرین تر از عسل بود، مقداری از آب آن را آشامید و سپس لباس های خود را در آورد و بدن خود را در آن چشمه شستشو داد. سپس لباس خود را پوشید و آنگاه یک مهرهٔ دیگر را پرتاب کرد تا یارانش او را بیابند و سپس در نور آن به راه افتاد تا به یارانش رسید و سوار بر اسب گردید و آنان را بر ادامهٔ راه فرمان داد.

پس از آن ذوالقرنین با همراهیانش به آن وادی رسیدند، ولی راه گم کردند و چهل شبانه روز در تاریکی سرگردان گشتند، سپس به وسیله نوری _که نه نور ماه و نه نور خورشید بود_ حرکت کرد و از آن تاریکی خارج گشتند و به زمینی شن زار و سرخ رنگی رسیدند که سنگ ریزه های آن مروارید بود و بعد از آن به قصری رسیدند که طول آن یک فرسخ بود، پس او و لشکریانش به درب قصر آمدند و ایستادند و ذوالقرنین خودش به تنهایی به درون قصر رفت، ناگهان پرنده ای بزرگ و تکّهٔ آهنی عظیم را مشاهده کرد که دو طرف آن بر دو طرف قصر قرار داشت و پرندهٔ سیاهی همچون خُطّاف (شب پره، شب کور) در وسط آن همانند قلابی، بین زمین و آسمان آویزان شده بود، هنگامی که آن پرنده صدای خشخش ورود ذوالقرنین را شنید، گفت: این کیست ? 

او گفت: من ذوالقرنین هستم، پرنده گفت: ای ذوالقرنین ! آیا آن چه در پیش سر گذراندی تو را کفایت نمی کرد تا به قصر من آمدی و وارد این جا شدی ?

پس ذوالقرنین سخت به وحشت افتاد، پرنده گفت: ای ذوالقرنین! آیا آن چه در پیش سر گذراندی تو را کفایت نمی کرد تا به قصر من آمدی و وارد این جا شدی ? 

پس ذوالقرنین سخت به وحشت افتاد، پرنده گفت: ای ذوالقرنین! نترس و به سؤالات من پاسخ بده، ذوالقرنین گفت: هر چه می خواهی سؤال کن.

پرنده پرسید : آیا در روی زمین خانه های گچی و آجری زیاد ساخته شده است? 

پاسخ داد: بلی، پرنده (در این لحظه) پر و بالی زد و یک سوم بدنش به آهن تبدیل گشت و ذوالقرنین سخت از آن وحشت کرد و ترسید. 

پرنده گفت : نترس و پاسخ (سؤال) مرا بده، آیا استفاده از ساز و ضرب موسیقی رایج شده است ?

ذوالقرنین پاسخ داد : بلی، پرنده (بار دیگر) تکانی به خود داد و دوسوم دیگر از بدنش به آهن تبدیل شد و ذوالقرنین سخت به وحشت افتاد و پرنده به او گفت: نترس و به سؤالات من پاسخ بده، گفت: هر چه می خواهی سؤال کن.

پرنده پرسید: آیا مردم در روی زمین شهادت دروغ و ناحق می دهند ? 

ذوالقرنین پاسخ داد: بلی. 

در این وقت، پرنده حرکت دیگری کرد و تمامی وجودش به آهن تبدیل گشت و تمام دیوارهای قصر را در بر گرفت و ذوالقرنین سراسر وجودش را وحشت سختی فرا گرفت، باز هم پرنده گفت: نترس و مرا (نسبت به سؤالی که می کنم) خبر بده. 

ذوالقرنین گفت: سؤال خود را مطرح کن.

پرنده گفت : آیا مردم شهادت «لااله الّا اللّه » را ترک کرده اند? 

ذوالقرنین گفت: خیر، در این هنگام یک سوم بدن پرنده، به همان حالت اول بازگشت، و گفت نترس و مرا آگاه نما، گفت: هر چه می خواهی سؤال کن. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

@soltannasir

 

    {پیوند اسطوره با دین 262} 

 

     {ذوالقرنین قرآن کیست ?21} 

 

         {احادیث ذوالقرنین11}

 

ادامه...👇

 

{ذوالقرنین گفت: آن چشمه کجاست? و آیا تو آن را می شناسی? 

رقائیل پاسخ داد: نه بلکه ما فقط در آسمان شنیده ایم که خداوند در زمین، تاریکی هایی دارد که پای هیچ جنّ و انسی به آن نرسیده است و آن چشمه در میان آن تاریکی ها می باشد. ذوالقرنین سؤال کرد: آن ظلمات (تاریکی ها) کجاست? 

رقائیل گفت: من نمی دانم.

بعد از آن رقائیل بالا رفت و ذوالقرنین از گفته او دچار اندوه شدیدی شد، چون علاقه مند بود که چشمهٔ آب حیات را بیابد، به همین خاطر همهٔ دانشمندان اهل مملکت خود و فقهایی که اهل تحقیق و بررسی آثار پیامبران بودند،  را جمع کرد و به آنان گفت : ای دانشمندان ! ای محقّقین آثار نبوّت انبیاء ! آیا در کتاب های آسمانی که مطالعه کرده اید، نامی برده شده که خداوند دارای چشمهٔ آب حیات است، که هر کسی از آن بنوشد نمی میرد مگر آن که خودش از خداوند درخواست مرگ کند?

گفتند: نه، ای پادشاه! ما چنین چیزی را ندیده ایم.

گفت: آیا در بین کتاب هایی که خوانده اید، ندیده اید که صحبتی از ظلماتی شده باشد که پای هیچ انسی و جنّی به آن نرسیده ? 

گفتند: نه، ای پادشاه! خبری نداریم. 

پس ذوالقرنین با شنیدن این مطلب بسیار ناراحت شد و گریه افتاد، چون نتوانست خبری از آن چشمه و تاریکی به دست آورد. 

در بین افرادی که حضور یافته بودند، نوجوانی از فرزندان انبیاء حضور داشت، او در بین جمعیت ساکت و آرام بود، چون حالت ذوالقرنین را مشاهده کرد، به او گفت: ای پادشاه ! چیزی را از این افراد سؤال کردی که نمی دانند ولی علم آن چیزی که می خواهی نزد من است. 

ذوالقرنین با شنیدن این کلام، بسیار شادمان شد و از تخت خود فرود آمد به آن نوجوان گفت: نزدیک من بیا، هنگامی که نزدیک او رفت، گفت: مرا نسبت به آن آگاه کن، نوجوان گفت: من در کتاب حضرت آدم علیه السلام _که همه چیزهای زمین از کوه ها، چشمه ها و درخت ها در آن ثبت گردیده است_ دیده ام که در روی زمین، خداوند ظلماتی را آفریده که در میان آن چشمهٔ حیات قرار دارد،  هر کسی که از آب آن بنوشد نمی میرد مگر آن که خودش از خداوند در خواست مرگ نماید و در آن ظلمت (سرزمین تاریک) هیچ جنّ و انسی قدم نگذاشته است.

ذوالقرنین با شنیدن این سخنان خوشحال شد و به او گفت : نزدیک تر بیا، محل آن چشمه کجا است? 

پاسخ داد: بلی، در کتاب حضرت آدم علیه السلام دیده ام که آن چشمه در 👈شاخ خورشید قرار دارد، پس ذوالقرنین بیشتر خوشحال گشت و به دنبال (بزرگان) اهل مملکت خود فرستاد، پس اشراف، فقیهان، دانشمندان و حاکمان حضور یافتند و تعداد آنان به هزار نفر می رسید.

بعد از آن که تمامی آن ها جمع شدند، آمادهٔ مسافرت گشتند و اسباب و تجهیزات لازم را فراهم کردند و ذوالقرنین به همراه آنان به سمت محل طلوع خورشید حرکت کرد، از دریاها، کوه ها، از دشت ها و درّه ها گذشتند تا مدّت دوازده سال مرتّب راه رفتند تا به گوشه ای از ظلمات رسیدند که در آن جا تاریکی شب و نیز دود نبود، بلکه فضا و هوایی بود که به سمت هر دو اُفق فوران داشت، پس در گوشه ای از آن بار انداختند و سپس اهل فضل و فقاهت را جمع کرد و به آنان گفت: ای گروه فقیهان و دانشمندان ! من می خواهم چیزی را جستجو کنم که قبل از من هیچ پیامبر و پادشاهی طلب نکرده است و من باید آن را طلب و پیدا کنم.

آنان در برابر او به سجده افتادند و گفتند: ای پادشاه ! شما چیزی را دنبال و جستجو می کنی که پیش از شما هیچ پیامبر و پادشاهی چنین کاری را نکرده است ! گفت : به هر حال من باید بروم و آن را پیدا کنم. 

گفتند: ای پادشاه ! ما می دانیم که تو اگر وارد این ظلمات شوی به آرزو و خواستهٔ خود نایل می شوی، ولی ما از آن بیم داریم که به چیزی برخورد کنی که سبب هلاکت شما و نابودی حکومت تان گردد و آن چه در زمین است به فساد و تباهی تبدیل گردد. 

ذوالقرنین گفت: به هر حال من باید بروم و آن را پیدا کنم، پس همگی در برابر او سر تعظیم فرود آورده و برای خداوند سجده کردند و اظهار داشتند: خداوندا ! ما از آن چه ذوالقرنین در جستجوی آن می باشد، برائت و بیزاری می جوییم.

ذوالقرنین گفت: ای جمعیت دانشمندان ! به من بگویید: زیرک ترین و چابک ترین چهارپایان کدام است ? }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

@soltannasir

 

    {پیوند اسطوره با دین 261} 

 

     {ذوالقرنین قرآن کیست ? 20} 

 

         {احادیث ذوالقرنین 10}

 

ادامه...👇

 

{ بعد از آن امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: به درستی که ذوالقرنین بر گروهی وارد شد که (نور تابش) خورشید آنان را سوزانده و بدن ها و رنگ های آنان تغییر یافته بود، که گویا تبدیل به محلی تاریک گشته بودند و در ادامهٔ حرکت خود در همان مسیر ظلمت و تاریکی، راه خود را پیمود «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا * قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » _ تا به میان دو کوه رسید و در پشت آن دو کوه مردمی را دید که گویا هیچ سخنی را نمی فهمند * گفتند: ای ذوالقرنین ! یأجوج و مأجوج _ در پشت این دو کوه مستقر هستند و آن ها در زمین فساد می کنند، هنگامی که فصل برداشت محصول و جمع آوری زراعت فرا می رسد، از میان این دو درّه وارد می شوند و تمام محصولات و زراعت های ما را نابود می گردانند و چیزی از آن ها را باقی نمی گذارند، «فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا» _ تا آن جا که فرمود : _«آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ» _. 

بعد از آن حضرت علی علیه السلام افزود : پس برای او کوهی از آهن حفر گردید و آن افراد از آن کوه قطعه هایی همانند خشت کندند و آن ها را در بین درّه روی هم انباشتند _و ذوالقرنین اول کسی بود که بر روی زمین ساختمان بنا کرد _بعد از آن هیزم آوردند و هیزم ها را آتش زدند و چندین دستگاه دمیدن در اطراف هیزم ها قرار دادند و مرتب در آن ها دمیدند تا آتش خوب شعله ور گشت و هنگامی که آن آهن ها گداخته شدند، گفت: برای من قطعه هایی از مس سرخ بیاورید، پس کوهی از مس حفر گردید و مردم قطعه قطعه از آن می کندند و روی آهن ها می انداختند که در نتیجه آن مس ها مخلوط با آهن ها، گداخته گشتند، «

فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا» _ نه توانستند از آن بالا روند و نه در آن سوراخ و نفوذ کنند _، منظور یأجوج و مأجوج هستند که نتوانستند کاری بکنند، «قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا» _گفت : این رحمتی بود از جانب پروردگار من و چون وعدهٔ پروردگار من فرا رسد، آن را زیر و زبر کند و وعدهٔ پروردگار من راست و بر حق می باشد _.

روایت تا این جا به نقل از علی بن الحسن (الحسین) و نیز به نقل از محمد بن نصیر (نصر) بود.

و جبرئیل بن احمد در حدیث خود با سند از اصبغ بن نباته، افزوده است: اما علی علیه السلام (دربارهٔ فرمایش خداوند :) «وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ  وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا» _و در آن روز واگذاریم تا چون موج روان گردند و چون در صور دمیده شود همه را یک جا گرد می آوریم _، فرمود: منظور روز قیامت است.

(با توجّه به این که) ذوالقرنین بنده شایسته و صالحی بود و در پیشگاه خداوند از موقعیّت خاصی برخوردار بود، برای خدا نصیحت می کرد و خداوند هم خیرخواه او بود و به خداوند عشق می ورزید و خداوند هم او را دوست می داشت و تمام اسباب را در شهرها برایش فراهم نمود و به او موقعیتی داد که توانست بر شرق و غرب تسلّط پیدا کند و مالک شرق و غرب عالم گردد.

ذوالقرنین در بین فرشته ها دوستی به نام رقائیل (رفائیل) داشت که بر او وارد می شد و با او گفتگو و نجوا می نمود، روزی ذوالقرنین از او سؤال کرد و گفت: ای رقائیل (رفائیل) ! عبادت اهل آسمان چگونه است و نسبت به اهل زمین در چه موقعیتی قرار دارد ? 

در پاسخ گفت: ای ذوالقرنین ! عبادت اهل زمین چیزی نیست، در آسمان هیچ جایگاه قدمی وجود ندارد مگر آن که فرشته ای در آن جا ایستاده و هرگز نمی نشیند بلکه (فرشته ای دیگر) همیشه در حال رکوع است و هرگز سجده نمی کند و یا (برخی دیگر) همیشه در حال سجود است و هرگز سر بر نمی دارد.

ذوالقرنین با شنیدن آن، سخت به گریه افتاد و گفت: ای رقائیل (رفائیل) ! دوست می دارم آن قدر زندگی کنم تا بتوانم پروردگارم را آن طور که شایستهٔ اوست عبادت کنم، رقائیل گفت: ای ذوالقرنین! برای خداوند روی زمین چشمه ای هست که به آن آب حیات می گویند، هر کس از آب آن چشمه بیاشامد نمی میرد مگر زمانی که خودش از خداوند در خواست مرگ کند، پس اگر به آن دست بیابی می توانی هر مقدار که بخواهی عمر کنی. }

 

ادامه...👇

 

@soltannasir

🌞🌊

تعداد صفحات : 29

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3004
  • کل نظرات : 100
  • افراد آنلاین : 80
  • تعداد اعضا : 20
  • آی پی امروز : 340
  • آی پی دیروز : 152
  • بازدید امروز : 781
  • باردید دیروز : 293
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 44
  • بازدید هفته : 4,811
  • بازدید ماه : 4,811
  • بازدید سال : 103,349
  • بازدید کلی : 1,171,787